#هستی_من_باش_پارت_115

ـ این و که دیدم. کجاش مهمه؟

ـ می رم قدم بزنم مشکلی داری؟

ـ راحت باش.

و از در اومدم بیرون. بعد از چند ساعت با خریدن سه بسته هات چاکلت برگشتم خونه و هر سه بسته رو بردم تو اتاق خوابم. بعد روشون رو ناز کردم و گفتم:

ـ دیگه کسی دستش بهتون نمی رسه کوچولو های نازنین.

با صدای زنگ تلفن چشم از تلویزیون برداشتم و رفتم سمت تلفن. به شماره نگاه نکردم و جواب دادم.

ـ بله؟

ـ منم پرسل.

ایــــش. تا دیروز باید دخترش و تحمل می کردم و حالا خودش و.

ـ خب؟

ـ هر دو تاتون پاشین بیاین اسکله.

ـ برای چی؟

ـ اگه می خواستم بگم که نمی گفتم بیاین.

ـ خیله خب می یایم.

و گوشی رو قطع کردم. اصلا برام مهم نبود که به خاطرِ بی احترامی بهش شاید من و بکشه. هر چند عمرا این کار رو بکنه. صدای سامان اومد که می گفت:

romangram.com | @romangram_com