#هستی_من_باش_پارت_105

ـ اون وقت نمی گه برای چی تو اتاقشون صدای جیغ می یاد؟

ـ نترس خودش حالیش می شه. کاری نمی تونه باهامون داشته باشه.

ـ یعنی می فهمه من سرم خون....

معنی حرفش رو تازه فهمیدم. منظورش.... بی تربیت.

ـ چی شد؟ چرا ادامه ی حرفت رو نگفتی؟

جوابش رو ندادم. فقط چشمام رو بستم. منتظرِ این بودم که سامان بتادین بریزه، ولی فقط روی سرم یه سوزشِ خفیف رو احساس کردم که با پنبه کشیده می شد. چشم هام رو آروم باز کردم. آروم آروم با پنبه داشت بتادین می زد. هیچی نگفتم و فقط چشم هام رو بستم. چقدر این پسر خوبه. ایـــش کجاش خوبه؟ فیلمم و ضبط نکرد. لعنتی حالا باید زنگ بزنم از این و اون بپرسم.

ـ تموم شد.

از رو تختش بلند شدم و رفتم سمت مبل تا نشستم روش گفت:

ـ کجا؟ چرا اون جا نشستی؟

ـ ببخشید کجا باید بخوابم؟

دستش رو برد سمت تختش و گفت:

اون جا.

ـ چــــــــی؟ رو تخت تو بخوابم؟ اون وقت تو کجا می خوابی؟

ـ سرِ جام.

ـ اَه. جدا اون وقت زیادی خوش به حالت نمی شه؟

romangram.com | @romangram_com