#هر_اشتباهی_عشق_نیست_پارت_83


بايد مي بردمش يه جايي تا حرفام رو بزنم...

تا حالا بايد فهميده باشه دوستش دارم... اما بايد ناگفته ها رو بگم تا آماده شيم واسه جنگيدن...

به سختي زبونم رو باز كردم

- بريم يه رستوران و نهار بخوريم؟

يه نگاهي تو آينه زد و يه لبخند مليح نشست تو چشاش ...

- اين يعني موافقم ؟ ميشه ترجمش كني !؟

لبخندش پر رنگتر شد و دل من رو ...
جلوي رستوران مرساد نگه داشتم يه رستوران مجلل با غذاهاي فوق العاده

- پياده نشو لطفا

پياده شدم و با يه حالت خاص در رو واسه خانوم باز كردم
سرش رو بالا گرفت همچنان لبخند مي زد ولي كلام از كلامش باز نمي شد و اين يعني ...

دختري كه اگر حرف نمي زد سلولهاش اذيت مي شدن جلوي اين جو سنگين فقط با نگاه و لبخند جواب مي داد ..


romangram.com | @romangram_com