#گوتن_پارت_165
اولین چیزی که توجهم رو جلب کرد فضای باز و سبک مدرن و در عینه سنتی داخل ویلا بود که با هم ترکیب شده بود
کنجکاو به همه ی اتاقا سرک کشیدم و کل ویلا رو وارسی کردم.
پلکان چوبی گوشه ی پذیرایی توجهم رو جلب کرد؛ همون طور که داشتم ازش می رفتم بالا انگشتام چوب نرده ها رو لمس میکردن. از بوی چوبی که تو کل فضا پیچیده بود خوشم میومد. مثل بوی صندل می موند.
بالا یه چیزی مثل راهرو مانند پهن بود و چند تا اتاق ردیفی پشت سر هم بودن. در تک تک اتاقا رو باز کردم و داخل شون رو نگاه کردم.
به اتاق وسطی که رسیدم دلباز بودن و رنگ ملایم یاسی-سفید دیوار و وسیله هاش چشمم رو گرفت.
پرده ی یاسی رو کنار زدم و آبی تیره بی کران دریا و آبی ملایم و لاجوردی آسمون رو دیدم. این دو تا رنگ با هم ترکیب قشنگ و آرامش بخشی درست می کردن. دستگیره رو گرفتم و کشیدم سمت خودم. پنجره باز شد.
صدای ضعیفی از برخورد امواج به ساحل رو می تونستم بشنوم؛ انگار که با دستام موج هارو لمس کنم، همچین حسی بهم دست داد.
محو نمای قشنگ خلق شده مقابلم بودم که با صدای تلق بلندی از جا پریدم.
بلافاصله چرخیدم. آرشان دو تا ساک بزرگ یکی مشکی و اون یکی زرشکی رو انداخته بود گوشه اتاق .
کنجکاو پرسیدم:
- اینا مال کین؟ من که ساک ندارم!
- اینا چند دست لباس ضروری و راحتیه، نیروان برات گرفته. می گفت احتمالا اندازه ات بشه. امیدوارم!
romangram.com | @romangram_com