#گودبای_تهران_پارت_54
ترنم: برید برید زودتر بخوابید خیلی دیر شد امشب
احسانو کامیار خداحافظی کردنو سوار شدن رفتن
گفتم: دیوونه تنت میخاره؟ میخوای سره توام ی بلایی بیاره؟
ترنم: من نمیزارم بهت دست بزنه ، نمیزارم
با التماس گفتم: ترنم برو خواهش میکنم
ترنم: تورو جون ترنم دیگه حرف نزن بیا بریم
با قسمش دهنمو بست
با اینکه استرس داشت ی لبخند از سره ارامش زدو دستشو دراز کرد سمتم ، سفت دستشو گرفتمو راه افتادیم سمت خونه
وقتی رسیدیم جلوی در بدون اینکه زنگ بزنیم در باز شدو چِندش ترین دختری که تو کل جهان میتونست وجود داشته باشه ظاهر شد!
این وقته شب اینجا چیکار میکنه؟ حتما باز واسه سیاوش خبرای مهم اورده از طرف کله گنده های دیگه...
با طعنه گفت: به به نازنین خانم ، چه عجب تشریف اوردین
ترنم با تحکم گفت: گمشو اونور ثریا
بعد محکم دستمو کشیدو وارد حیاط شدیم
romangram.com | @romangram_com