#گل‌های_باغ_سردار_پارت_151

شقایق با دلخوری روبه لادن کرد و پرسید: تو می‌دونستی؟

لادن هم جواب داد: آره

لادن یک 206 قرمز داشت که زمان ورودش به دانشگاه با پس انداز خودش خرید و در این چهار سال حسابی از اون کار کشیده بود ودر ضمن رانندگیش خیلی خوب بود. گشتن در خیابان‌های اطراف و پیدا کردن آموزشگاهی که هم زبان وهم کامپیوتر را تدریس کنند. وقت زیادی از آن‌ها نگرفت؛ زیرا چند خیابان آن‌طرف‌تر لادن آموزشگاه خصوصی و خوش نامی را برای این‌کار پیدا کرد و با کمی معطلی شقایق هنرجوی آن آموزشگاه شد. او که می‌دانست شقایق بعد از مدت‌ها باید به تنهایی از منزل خارج شود. مسیر برگشت را به خالهاش یاد داد و تاکید کرد که مسیر رفت برای او راحت‌تر است؛ زیرا می‌تواند از چهارراه پایین منزل با یک تاکسی خود را به آموزشگاه برساند.

خبر ثبت نام شقایق در آموزشگاه خیلی زود به گوش افراد خانواده رسید و تنها کسی که از این خبر استقبال نکرد نرگس بود. او مثل همیشه مخالفتش را اعلان کرد: بهتر بود معلم می‌گرفتید بیاد خونه خصوصی بهش درس بده. نیلوفر هم که می‌تونه در درس زبان کمکش کنه.

اما داریوش بدون اینکه از ناراحت شدن خواهر بزرگشان ترسی داشته باشه جواب داد: به نظر من که بهتره شقایق این ترس از تنها بیرون رفتن رو کنار بذاره و با مردم عادی روبرو بشه. پس بهترین کار اینه که از محیط کوچکی مثل همین آموزشگاه شروع کنه.

بدون آن‌که بداند شقایق از نقش بازی کردن آن‌ها خبر دارد به خواهربزرگش گفت: شما هم این‌قدر نگران شقایق نباش، حالا دیگر بهتر شده و می‌تونه با دیگران ارتباط برقرار کنه و البته این‌که نیلو جون توی یادگیری انگلیسی کمکش کنه خیلی بهتره چون برای رفتن زودتر آماده میشه.

***

فصل پنجم: برادر بزرگتر


romangram.com | @romangram_com