#گل‌های_باغ_سردار_پارت_152

شب یلدا طولانی ترین شب ساله؛ اما خوبی آن این است که یک‌بار دیگر همه خانواده دور هم جمع می‌شوند. تمام شدن ماه صفر و شروع شدن زمستان از یک طرف و رسیدن سال نوی میلادی از طرف دیگر، شب یلدا را برای لادن شیطون خاص کرده بود.

بیشترین توجه لادن به تغییراتی بود که در رفتار شقایق بعد از حضور در کلاس‌های زبان و کامپیوتر پیدا شد.

او کم حرف‌تر و همین‌طور کنجکاوتر شده بود. البته این رفتار پس از پیدا شدن دفتر خاطراتش در زیر تشک تخت پیش آمد؛ اما هیچ‌کس به‌جز لادن متوجه آن نشده بود. با این تفاوت که او هم در زمان بندی اشتباه می‌کرد.

با این‌حال تغییر رفتار خاله‌اش را به وضوح می‌دید و کنجکاو شده بود، چه چیزی او را این‌قدر محتاط کرده که در موقع حرف زدن آن‌طور با احتیاط صحبت می‌کنه! به نظر می‌آمد خاله‌اش تمام کلماتی را که می‌خواهد به زبان آورد، قبلا با خود بارها تکرار کرده تا مبادا جمله غلط و یا حتی کلمه اشتباهی بیان کند و نتواند پاسخگوی آن اشتباه باشد.

آن شب برای اولین بار هومن شاکری در میهمانی خانواده سردار حضور داشت و با لاله گوشه ای از سالن در حال گفتگو بود. بقیه بچه‌ها نیز هر کدام مشغول به کاری بودند که تلفن همراه مریم خانم زنگ خورد و چون سرو صدا زیاد بود. اردلان تلفن را از روی میز برداشت و به مادر بزرگش که مثل یک ملکه روی مبل نشسته بود داد: مامان‌بزرگ... مامان‌بزرگ... تلفن شما داره زنگ می‌زنه.

مریم خانم گوشی را از اردلان گرفت و موهای اولین نوه پسریش را نوازش کرد به نوعی او ادامه دهنده نسل سردار بود.

مریم خانم با نگاه به صفحه گوشی دستش را بلند کرد: بچه ها ساکت لطفاً، اردشیرم پشت خطه.

یک مرتبه همه صداها خاموش شد حتی نسترن کوچولو که با پیمان پسر نازک نارنجی و بداخلاق نیلوفر بازی می‌کرد. تحت تاثیر این فرمان در جا خاموش شد.


romangram.com | @romangram_com