#گلهای_باغ_سردار_پارت_147
شقایق دست ظریف لاله رافشرد : نگران نباش .من نامزد دارم.
کسانی که این جمله را شنیدند آن را شوخی فرض کردند و صدای خنده آنها تاییدی بر نادانیشان بود.
کوروش در فرصتی مناسب هومن را به خانه اش دعوت کرد تا باب آشنایی او و لاله را باز کند. در این میهمانی قرار بود همه خانواده حضور داشته باشند؛ اما شقایق دعوت کوروش را رد کرد و با اینکار به هومن فهماند، هیچ علاقهای به دیدن دوباره او ندارد. آن شب دو نفر دیگر نیز در میهمانی غایب بودند. خانم سردار و نوهی شیطونش لادن.
آشنایی لاله و هومن هم سوژهی شیطنتهای لادن شده بود. او دائم از لباس پوشیدن و خرابکاریهای لاله صحبت میکرد. اینکه سه بار لاک ناخنش را عوض کرده و در آخر مجبور شده از نرگس کمک بگیرد تا لاک مناسبی برای اولین دیدار او با هومن انتخاب کند. هیجان و دستپاچگی لاله برای لادن سوژه تفریح شده بود و این، لاله بیچاره را بیشتر عصبی میکرد. بهطوری که نرگس مداخله کرده و او را چند روزی به خانه پدربزرگش تبعید کرد.
وقتی صحبتهای لادن تمام شد. مریم خانم گفت: حق با مادرته عزیزم. نباید باعث بشی خواهرت عصبی بشه. این مهمترین مرحلهی زندگی اونه. اینطوری ممکنه دچار اشتباه بشه و تصمیم غلطی بگیره. ما باید بذاریم که اون آزادانه مرد زندگیش رو انتخاب کنه، نه تحت فشار.
لادن سیب قرمزی را در دست چرخاند و گفت: مادربزرگ شما چرا این حرفها رو قبلا نمیزدی؟ همان وقتی که من یا خاله شقایق داشتیم در مورد مرد زندگیمان تصمیم میگرفتیم.
شقایق با تعجب به لادن چشم دوخت. او باور نمیکرد که بالاخره یک نفر این موضوع را به میان بکشد و حالا لادن حرف دل او را میزد.
خانم سردار آرام لبهایش را گزید و به لادن اشاره کرد که مراقب حرف زدنش باشد؛ اما خیلی دیر شده بود و شقایق آن جمله را شنید و چون میدانست که لادن خیلی رک و شجاع است. برای آنکه او را به حرف زدن ترغیب کند، گفت: خوب در مورد من که دلیلش معلومه. همه به خاطر کارخونه و ارثیه سکوت کردند؛ اما موضوع تو چیه که من از آن بیخبرم؟
romangram.com | @romangram_com