#گلبرگ_پارت_104
_واقعا خوب شده...
دستش را داخل جیبش فرو برد :اینم خدمت شما امر فرموده بودین...
دست جلو برد عکس های امیر سام را از دستش خارج کرد:ممنون...ببخش تو زحمت انداختمت
_خواهش میکنم ...دیگه داریم فامیل میشیم این حرفا رو با هم نداریم استاد...
تک خنده ای زد:نمی دونم گلبرگ چه حرصی میخورد وقتی بهش میگفتی استاد
شرمزده از تبل رسوایی احساسش که گوش فلک را کر کرده بود، سرش را به زیر انداخت
قدمی به گلبرگ نزدیک شد سرش را بر روی صورتش خم کرد:حرفامو به عنوان یه دوست قبول کن ...امیر سام تکیه گاه خوبیه از وقتی که خودش شناخته تکیه گاه یه خانواده بوده ... قابل اعتماد ومهربونه ...مطمئن باش پشیمونت نمی کنه...از همه مهم تراینکه دوست داره...یه دوست داشتن توام با احترام...شما واقعا برای هم ساخته شدین...
لبخندی به گونه های گلگون گلبرگ زد ...در دل امیر سام را برای انتخاب درست و بی نقصش تحسین کرد::می دونی اولین بار در موردت چی میگفت ...میگفت با دختری اشنا شده که براش جذابه و از صحبت کردن باهاش لذت میبره میگفت عقایدش خاص و قابل تامله و فکرش مشغول کردی...خب من دیگه میرم تو هم به کلاست برس وقتتو گرفتم...
_نه اصلا...بازم ممنون برای عکسا...
سرش را از اشپزخانه بیرون داد با دیدن گلبرگ که هنوز مقابل سه پایه ایستاده بود پوف عصبی کشید ابرو هایش را به هم نزدیک کرد:گلبرررررگ
این کتاب توسط کتابخانه ی مجازی نودهشتیا (wWw.98iA.Com) ساخته و منتشر شده است
تکانی خورد سریع پالت و قلم مو اغشته به رنگش را رها کرد به سمت دستشویی یورش برد:اومدم اومدم...دستام بشورم میام...
داخل اشپزخانه شد صندلی را پر سرو صدا عقب کشید پشت میز جاگیر شد :حالا چرا قهر کردی
_چشمات دیدی شده کاسه خون...از ظهر سرت تو بومه
_خب چی کار کنم
_مهمونی پس فردا شبه گلبرگ
_باید تا فردا غروب تمومش کنم تا بتونم خشکش کنم...
_اگه من امشب پیشت نبودم بعید می دونم یه چیز دهنت میزاشتی...به نظرم به جای اینکه اینقدر خودتو اذیت کنی یه ماچ ارتیستی می دادی حل بود
قاشق بالا امده اش را داخل ظرف رها کرد بعد از تحلیل چند لحظه ای حرف الهه لبخندی زد:خفه نشی الی...به نظرت خوب میشه؟؟؟نمی دونم چرا استرس دارم ..
تربچه قرمزی را داخل دهان گذاشت:بی خود...حالا که زیر رنگه اینقدر تمیز شده پرداختم کنی عالی میشه...راستی چی میخوای بپوشی؟؟؟
_نمی دونم...تو چی؟؟؟
_حالا من شاید نیام ...
romangram.com | @romangram_com