#غرور_و_عشق_و_غیرت_پارت_74

خالی کردم
آره اون میخواسته تلافی کنهههههههههه به بدترین نحو جبران کرد
نکبت به من میگه شوخی بود، آره ارواح عمش ایشاالله نسیب مهیا بشی بدبخت
شی پسره چلغوز از جام بلند شدم لباسام از خاک تکوندم به سمت ویلا رفتم
حوصله دریا هم نداشتم .من واقعا از سگ میترسیدم.

قرار بود عصری بریم بازار خرید کنیم . رامسر زیاد پاساژ نداشت ، یک دامن شلواری
گرفتم با تاپ چسب آبی آسمونی ، یک صندل آبی .
شب شام رفتیم ، بوف پیتزا خوردیم .
بعدم خسته افتادم رو تختم.
---------------
بچه ها هستین کورس بذاریم بین دخترا با پسرا؟ صدای الناز بود ، با حرفش آرین
پوق زد زیر خنده
-چی آجی جون چی فرموندین؟؟؟؟
الناز با صدای بلند که حرصش گرفته بود گفت:
-کووووووووووووووووووووووووووووووووورس
-خیله خوب بابا کر شدم پدر گوشم و در آوردی
به آرتام نگاه کردم مثل همیشه بی تفاوت بود، ایمان توفکر رفت ، آرین و آرمین
داشتن مسخره بازی در میاوردن ایمان دستش وبالا آورد: من هستم
آرمین خندید: - داداش نمیخواد زورت و به دخترا نشون بدی میدونی که میبازن
پسرا زدن زیر خنده حتی آرتامم لبخندی اومد گوشه لبش
حرصم گرفت یک دست فرمونی نشونت بدم آقا آرمین که به پام بیفتی
قرار شد 6گروه بشیم : من والاهه و الناز و مهسا که من سرگروه بودم و گروه پسرا
هم آرتام و ایمان و آرمین و آرین، که آرتام سرگروه بود
من ماشین بابام وگرفتم سوناتا 6088وآرتامم بی ام و شو
سوار ماشینا شدیم و به سمت پیستی که خارج شهر بود و ایمان آدرس داد رفتیم.
یک خط و نشون گرفتیم وقرار شد تا هرکی سریعتر به خط پایان برسه برنده شه و
گروه بازنده اگه دخترا بودن پسرا هرچی دستور دادن انجام بدیم و اگه پسرا بازنده
شدن باید به ما سواری بدن.

romangram.com | @romangram_com