#غرور_و_عشق_و_غیرت_پارت_73

تازه حواسم به خودم جمع شد ، من اونجوری خوابیده بودم رو تاب ، یک دفعه از جام
بلند شدم که سرم گیج شد و تلق از تاب افتادم زمین
واییییییییییییییییییی لگنم خورد شد ، داغوووووووووووون شدم مامان.
سرم وبالا گرفتم که دیدم آرتام دست به سینه با یک پوزخند داره من ونگاه میکنه
حرصم گرفتم چشم غره ای بهش رفتم و از جام بلند شدم ، اول تصمیم گرفتم برم
ویلا ولی با خودم فک کردم اونجوری فک میکنه تونسته تحقیرم کنه، رام وکج کردم از
محوطه ویلا اومدم بیرون، به سمت جاده کوچیکی که تو شهرک کوچیک خزر شهر

بود رفتم ، حواسم به دختر بچه ای پرت شد که به لاکه لاکپشتش نخ بسته بود و
اون حیوون ومجبور میکرد باهاش بیاد.
نفهمیدم چیشد فقط یک چیزه نرمی اومد زیر پام ، بعد صدای بلند پارس سگ و
دویدن من ، جیغ میزدمو میدوییدم ،دم سگ ولگد کرده بودم ، حالا اون افتاده بود
دنبالم و پارس میکرد جیغغغغغغغغغ میزدم ولی هیشکی نبود ، این سگ آخه
اینجاااااااا چیکار میکرد ، دور یکی از ویلا ها چرخیدم و به سمت ویلای خودمون رفتم
جلو پام یک سنگ بود و من ندیدم وخوردم زمین هم برگشتم دیدم سگه 6قدم باهام
فاصله داره دستم و جلوی صورتم گذاشتم و از ته دل جیغ کشیدم.
صدای سوت ناجیم و جیغ من همزمان شد.
آروم چشام و باز کردم ، چشمم به آرتام افتاد که نشسته بود و سگه مزخرف و ناز
ونوازش میکرد ، احمق شعور نداره بجای اینکه به من برسه به اون سگ وحشی
میرسه.
-فیدل آروم باش
پس اسم سگ مزخرفش فیدله، مرده شور خودت و سگت و ببرن
سرش و بالا آورد و به من نگاه کرد از جاش پاشد به سمتم اومد من هنوز روی زمین
بودم. خودش و خم کرد روم:
-شوخیییییی بود باید جنبشو داشته باشین ، آرتینا میخواست باهاتون شوخی کنه .
بعد پوزخندی زد و راست شد .
به سمت ویلاشون رفت، من هنوز تو بهت بودم نمیتونستم اتافاقا رو کنار هم بچینم
ذهنم قفل شده بود اون گفت شوخی بود؟؟؟؟؟ این حرف ویک بار دیگه زده بود ولی
کی بود؟؟؟ همینطور که داشتم فکر میکردم یاد دیروز افتادم که ظرف روغنا رو روش

romangram.com | @romangram_com