#غرور_و_عشق_و_غیرت_پارت_72
-آره با یک دختره ، که قدش حدود 814بود لاغر بود موهای خوش رنگی داشت و
خیلی خوشگل بود ، آرتام با عشق نگاش میکرد
اوق
صدام و ناراحت کردم : - جدااااااااا؟
-آره طفلی دلم برات سوخت شاید اگه یکم اخلاق داشتی میومد میگرفتت ولی خوب
دیگه ؛ اون دختره خیلی از تو
سر بود
-واقعاااااااااااااااااا؟؟؟؟؟؟ پس بذار برات یک چیز جالب بگم.
هستی با کنجکاوی گفت:
-چییییییییییییییی؟؟؟
- 6روز پیش من داشتم تو دریا غرق میشدم که یکی من ونجات داد حالا اگه گفتی
کی؟؟؟
-واااااا از کجا بدونم لابد یک بیکاری بوده دیگه ولی چه کج سلیقه بوده که تو رو
نجات داد حرصم گرفته بود ولی سعی کردم خونسرد باشم تا قشنگ بسوزه باصدای
بلند گفتم:
-آرتااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام دیدم صداش در نمیاد
-الوووووووووووووووووووووووو هستی نیستی؟؟؟؟
-وااااااااااااااااااااااای جدیییییییییییییییییییییی؟
-آره خانوم دروغ گو بار آخرت باشه سرکارم میذاری برو عمتو سیاه کن.
یکم با هستی حرف زدم و قطع کردم
موهام دورم ریخته بود وشالم رو سرم . روی تاب نشستم و پام و رو زمین کشیدم تا
حرکت کنه موهام باد میخورد وپریشون میشد به دورو بر نگاه کردم ظاهرا هیچکی
نبود ، روی تاب دراز کشیدم و دستم وزیر سرم گذاشتم ، صدای بالکن اومد ، به
راست چرخیدم ،
توی بالکن خانوم تاجیک ، پسری بود که شاید نگاه خیلی ها دنبالشه ، پسری که
غرور از حرکاتش داد میزنه ، شخصیت خانوادگیش مثل نجیب زاده های انگلیسی ،
دوست داشتم حرصش و دربیارم وقتی میتونستم اون قیافه ی خونسرد و خنثی رو
عصبی کنم خوشحال میشدم .
romangram.com | @romangram_com