#غرور_و_عشق_و_غیرت_پارت_53

-واییییییییییییییییییییییییی سلام آیناز جونم چطورییییییییی؟ دلم برات یک ذره
شدههههههههههههههه بود شمارتم نداشتم حداقل یک زنگ بهت بزنم.
دوباره شروع کرد به جیغ زدن :
-واییییییییییییییی چقدر خوشحالم میبینمتتتتتتتت.

خودم و جمع و جور کردم و با خنده بغلش کردم:
-سلام قربونت برم خوبییییی؟ مامانت خوبن؟؟؟ منم دلم برات یک ذره شده بود. چه
خبراااااااااااا؟ با کی اومدی ؟ آرتینا پرید لپم و بوسید ،
-با دختر عمه ها و دختر عموهام اومدم.
بعد دست من وکشید و به سمت دخترا برد:
-بچه ها معرفی میکنم آیناز جون از دوستان فامیلی ما .
بعد برگشت طرف من:
-راستی چی قبول شدی؟
-عمران عزیزم
پرید بالا و دوباره جیغ کشید این دختر خیلی بچه بود حدود 84سالش بود.
-واااااااااییییییییی واقعا ؟ مثل آرتام پس بعد میتونین باهم تو کارتون رقابت داشته
باشید) چشمکی زد( یکی از دخترا که حدودای سن من بود شایدم یکم بیشتر پشت
چشمی نازک کرد:
-نه این حرفا چیه آرتینا، آرتام جونم کجاااااا یکی که هنوز لیسانس نگرفته کجا بعد
یک چشم و ابرویی اومد که شک کردم که حقش و خوردم یا نه.
صدای یاسی اومد:
-عزیزم تو آیناز و نمیشناسی تو کارش خیلی موفقه هرکاری رو شروع کنه درست
تمومش میکنه.
آرتینا به سمت من برگشت:
به دختری که حدود 81یا 81سالش بود اشاره کرد:
-این مهساست دختر عمومه ، پیش دانشگاهی رشته تجربی.
سرم و برش خم کردم: -خوشبختم عزیزم دختره لبخندی زد : مرسی آیناز جون
مهسا قدش 828اینا بود چشاش سبز بود موهاش و از بغل ریخته بود شال سبزی
سرش کرده بود ابروهاشم برداشته بود. قیافش معمولی بود ، هیکل لاغری هم

romangram.com | @romangram_com