#غرور_و_عشق_و_غیرت_پارت_52
شب بهت گیر بدم، فر بده خاطرخواهات و میدونی میمونه پانتر با تو ، بترکونیم
امشب و باز ، بده تو کمرو چپ و راست
عاشقتم ودیوونه چشات این و میدونه ، اگه بری از پیشم دلم تنها میمونه،
عاشقتم و دیوونه ، چشات این و میدونه ،
اگه بری از پیشم دلم تنها میمونههههههههههههههههههههههههههههه
--------------
بچه هارو گذاشته بودم تو راه برگشت بودم واسه مامانم توضیح داده بودم که دیر تر
میام.
همه ی اتفاقا رو مو به مو واسه مامانم تعریف کردم.
8ماه از اون اتفاق میگذره بر خلاف اون روز گرم که رفتیم پنه هوا سرد شده بود ، رفت
آمدم شده بود دانشگاه و خونه .
تو این مدت اون پسره هم اومده بود خواستگاری هستی ولی اخلاقاشون باهم
نمیخونده و جواب رد دادن .
تران هم 6هفته بعد از اون ماجرا داییش مهمونی میده و پویا هم میاد ، و خانومم تا
یک هفته بعدش سرخوش بود.
یاسییییی هم وقتی نوید و میدید اخم میکرد ولی از یک طرف بعد دیدنش خوشحال
بود یک جورایی با دست پس میزد با پا پیش میکشید، واسه منم یک خواستگار
اومده بود که پسره جواهر فروشی داشت و خودش لیسانس بود ولی نمیتونستم
قبول کنم که شوهرم همش با سر و گردن زنا در تماس باشه واسه همین جواب رد
دادیم با اینکه خانواده خیلی خوبی بودن وپسره هیچی کم نداشت. بلههههه دیگه
اینم قست مائه
امروز قرار بود با بچه ها بریم خرید عید آخه هنوز هیچی نخریده بودیم. آها راستی
واسه عید قرار بود با خانواده خالم و مادرجونم بریم شمال ، احتمالا خزرشهر.
تو پاساژ بودیم و داشتیم مانتو ها رو نگاه میکردیم که یکدفعه صدای جیغ یک
دختره اومد با ترس برگشتیم طرفش 6قدم با ما فاصله داشت:
پرید تو بغلم و شروع کرد به جیغ زدن ، انقدر ترسیده بودم که اصلا جم نمیخوردم،
دختره از بغلم اومد بیرون ،دیدم آرتیناست نا خداگاه چشم چرخوندم ببینم آرتام هم
باهشه یا نه ولی چشم به چند تا دختر دیگه افتاد که دور تر از ماایستاده بودن:
romangram.com | @romangram_com