#غرور_و_عشق_و_غیرت_پارت_28
شیک مشکی تنش کرده بود که جواهراتش از دور توی سرو گردن سفیدش برق میزد
موهاش و به طرز زیبایی شینیون کرده بود معلوم بود که خانواده ی ثروتمندی هستند
-افسانه جون داره با کی حرف میزنه صدای تران بود
-نمیدونم بریم ببینیم کی هستن این خانومه شیک
دو قدم مونده بوده بهشون برسیم که مامانم سرشو برگردوند سمت ما خانومه هم با
برگشتن سر مامانم سرش و برگردوند اول به تران نگاه کرد لبخند زد بعد به هستی با
همون لبخندش بعد به یاسی و در آخر به من، -ایشون دوست خوشگل دخترم ترانه
جان )به ترانه اشاره کرد( ترانه سرش و تکون داد و سلام کرد
-ایشون هم دختر نازم هستی جان ) به هستی نگاه کرد ولبخند زد( هستی خندید:
-سلام خانوم خوب هستید؟
-سلام عزیزم ممنون
-ایشون هم یاسی جان دختر گلم ) وبه یاسی اشاره کرد وخندید( یاسی سرش و به
طرف خانومه برگردوند:
-سلام حالتون خوبه
-سلام عزیزم ممنونم
ور آخر مامانم نگاهش وبه من دوخت
-اینم آیناز جان دخترم
خانوم سرش و به طرف من برگردوند از بالا تا پایین منو نگاه خریدارانه کرد -سلام
خوب هستید از آشناییتون خوشبختم و لبخند ملیح زدم
-سلام عزیزم خوبی؟ ماشالله نمیدونستم افسانه جان دختر به این خوشگلی و
خانومی داره.
مامانم خندید:
-نظر لطفتونه خانوم تاجیک
چی؟؟؟ تاجیک؟؟؟؟؟ نه دارم اشتباه میکنم فقط تشابه فامیلی آره مطمئنم –
مامااااااااااان
با صدای جیغ یه دختره هر چهار تامون از جا پریدیم یک دختره با سرعت از کنار ما
رد شد خودش و انداخت رو صندلی کنار خانوم تاجیک -وا چرا داد میزنی عزیزم
بذار معرفی کنم ایشون دختر دوست فامیلی ما هستن افسانه جان وبعد به مامانم
romangram.com | @romangram_com