#غرور_و_عشق_و_غیرت_پارت_139
-وای آره من عاشق بچم ، انقدری دوست دارم که حاضرم از درد زایمانش که میگن
وحشت ناکه بگذرم ولی یک نی نی مثل این داشته باشم .
-ولی بچه از بیرون خوبه وقتی خودت داشته باشی کلافت میکنه ، من بچه دوست
دارم ولی نه اینکه خودم داشته باشم ، مسئولیتش خیلی سنگینه.
ایشی گفتم و بچه رو ازش چنگ زدم:
-ولی من بچه دوست دارم وحتما بعد از زندگی با تو از کسی که دوسش داشته باشم
بچه دار میشم.
پوزخندی زد:
-بذار ببینم به موقعیت های بهتری که میگی میرسی یا نه .
من که نفهمیدم منظورش چی بود با بچه انقدر ور رفتم و بازی کردم که تو بغلم
خوابش برد ، خم شدم و لپ های کوچولوش و بوسیدم ، آرتام ازم گرفتش و به
خانوادش برگردوند ، اوناهم کلی دعا مون کرد و واسمون آرزوی خوشبختی کردن.
بعد از رستوران رفتیم ، تا جاغرق ، هوا عالی بود . به آرتام نگاه کردم که با پوزیشن
خودش فرمون وگرفته بودم ، دلم یک جوری شد ، نمیدونم چرا اینجوری شدم یک
لحظه... یک لحظه دلم میخواست واقعا همه چی از روی علاقه بود ، کاش بشه
عاشقم بشه ، واقعا آرتام میتونست یک مرد واسه زندگی هر زنی باشه و اونو
خوشبخت کنه . البته بابای خوبی هم میشه ، چون نگاهاش به بچه، بغل کردناش و
بازیاش این حس و به آدم تزریق میکرد که عاشق بچه. ساعت های 4بعد از ظهر
بود که رسوندم خونه . به سمتش برگشتم و لبخندی زدم:
-مرسی ، اگه بد اخلاقیات و زور گوییات و تو برجک زدنات و فاکتور بگیرم، خوش
گذشت .
برخلاف تصورم لبخندی زد .
-خواهش میکنم. در ضمن ) لپم وگرفت( شما بعدا درمورد قلقلکی بودنتون واسه من
توضیح کامل میدید .
از ماشین پریدم پایین و خودم و خم کردم سمتش:
-اگه یک درصد فکر میکردم نیازت میشه ، مطمئن باش توضیح میدادم ولی میدونم
که لازمت نمیشه .
سریع به سمت خونه رفتم و در و بستم ، تا چند دقیقه پشت در بود و بعد صدای
romangram.com | @romangram_com