#قربانی_یک_بازی_احمقانه_پارت_136
ستاره در جوابش با ملایمت گفت : ببینید آقای شریفی شما واقعاً پسر خوبی هستید و آرزوی هردختریه که با آدمی مثل شما ازدواج کنه اما من شرایط ازدواجو ندارم ومتأسفانه باید پیشنهاد شما رو ردکنم
شریفی که با شنیدن حرفهای او اخم کرده بود وبه روبرویش خیره شده بود با صدای آرامی شبیه به زمزمه گفت: حتماً بخاطراون پسره است؟!
ستاره با تعجب گفت : کدوم پسره ؟
- همون که تو رستورانم داشتی باهاش حرف میزدی چی بهت گفت که نظرتو برگردوند ؟
ستاره که عصبانی شده بود باصدای نسبتاً بلندی گفت: اون به خودم مربوطه ، نظرمن در مورد شما ازاول همینی بودکه بهتون گفتم . لطف کنید نگه دارید میخوام پیاده شم
سهیل در طول اتاق با عصبانیت بالا وپایین میرفت. حسین که ازاین حرکاتش کلافه شده بود با عصبانیت گفت : تو امشب چته سهیل؟ تورو خدا بشین سرم گیج رفت
- ولم کن حسین حوصله ندارم
به اتاق رفت. روی زمین نشست و در حالی که به دیوار زل زده بود بلند بلند با خودش حرف میزد : تازه خانم به من میگه این پسره خواستگارمه که من بهش جواب رد دادم اونوقت منو ضایع میکنه و جلوی چشمای من سوارماشینش میشه
* * *
- یعنی سهیل واقعاً اون حرفا رو بهت زد؟
- آره
- یعنی تو واقعاً جلوی چشمش سوار ماشین شریفی شدی ؟
romangram.com | @romangram_com