#غم_نبودنت_پارت_97


فهمیده بود چقد می خوامش و خاطرش و میخوام..منی که غرورم واسم از جونمم مهمتر بود همش و گذاشتم زیر پام جلوی این دختر.

تا حالا به غیر از غزل با هیچ دختری رابطه عاطفی نداشتم.محبتم و خالصانه تقدیمش کردم.فکر نمیکردم اون دخترکه دنیای محبت و سادگی بود این جوری دورم بزنه..

تموم این چهار سال و عذاب کشیدم..چه شبهایی و که تا صبح تو کوچه ها راه نرفتم چه روزایی که خودم و تو خونه حبس نکردم..اگه مانا و اناهیتا نبودن حتما تا الان شده بودم یه معتاد مفنگی..

مسبب همه اون روزای پر عذابه من..غزله..





گاهی اوقات..

حسرت تکرار یه لحظه..

دیوانه کننده ترین حس دنیاست..

***

غزل...

چقد ساده همه چی داره میگذره..انگار نه انگار الان سه هفته از اومدن غیر منتظره امیر علی میگذره و من تو این مدت فقط دوبار دیدمش..یعنی چی اخه؟من دلم تنگ شده براش..ساده تر از این نمی تونم بگم چقد دوسش دارم..

شب که میشه یاد اون روزایی که با هم داشتیم میفتم روزاییکه عشق و از چشمای همدیگه میخوندیم ولی رو زبونمون نمیومد..

بعضی وقتا انقد میرم تو هپروت که وقتی کسی صدام میزنه اصلا متوجه نمیشم.فرانک هم بهم شک کرده میگه نمیدونم چرا چند وقته شیش و هشت میزنی..این جمله ها از فرانک بعیده ولی خب تاثیراته افسونه..با اینکه من خیلی دلتنگ امیر و احساس اون موقع اش هستم ولی مثل اینکه اون شمشیر و از رو بسته و واقعاقصد کوتاه اومدن نداره.انگار اون نفرت تو چشماش و رو زبونش همش واقعیه..

بابا خانواده امیر علی و دعوت کرده بود واسه اومدن امیر علی..همه اومدن بجز خودش و البته اون دختره..

پسره مزخرف..مهمونی واسه خاطر اون بود ولی خودش نیومد.خب به درک چرا مانا نیومد؟مامانش که معذرت خواهی کرد و گفت امیر علی اپارتمان جدید گرفته و امروز درگیر سند زدنش بود..اخه کدوم دفتر خونه ای تا ساعت 11 شب بازه؟البته خوده امیر علی زنگ زد و از بابا عذر خواهی کرد گفت کاری براش پیش اومده..موذیه دیگه میدونه بابا چقد دوسش داره نمی خواد خودش و خراب کنه..

وقتی ابجی ترانه دعوتشون کرد اینبار من نرفتم..نمی خواستم بازم بخاطر من نیاد و همه فکر کنن این پسره دیوونه و منزویه..والا.به افسون گفتم بهش یه جوری برسونه.شبم افسون از اونجا اس داد که امیر اومده.پس نتیجه میگیریم مشکلش منم..

چرا امیر انقد بد شده؟من غرورم و زیر پام گذاشتم واسش.روز اخر تو فرودگاه جلو چشم اون همه ادم بهش گفتم نرو..گفتم نرو من دوستت دارم ولی جوابم یه سیلی بود بازم جلوی اون همه ادم..

شاید حق داشت..من احساسش و نادیده گرفتم و طاها رو انتخاب کردم ولی یعنی کینه تا این حد؟چهار سال گذشته..

البته نمیتونم هم انتظار داشته باشم که منو انتخاب کنه..من از اخلاقاش خبر دارم..

فراز و افسون و توکا با هم نقشه کشیدن که امیر علی و امتحانش کنن ب*و*سیله فراز..

قرار شده هیچکس از نسبت فراز به من چیزی به امیر نگه به بچه ها هم سپردن چیزی لو ندن و واسه اینکه یه دفعه امیر شک نکنه و از کسی بپرسه خوده افسون رفته پیشش و سر حرف و باز کرده و بهش گفته فراز یکی از اقوام پدریه منه که سالها فرانسه زندگی میکرده و چند سالی هست که برگشته و غزل هم خیلی دوست داره و هواشو داره..به ابجی غزاله و ترانه هم سپرده یه دفعه به مامان امیر علی چیزی راجب فراز نگن.اونا هم شک کرده بودن که افسون به روش خودش پیچونده بودشون..البته که اونا به علاقه قبلی ما به هم خبر داشتن ولی خب همه چی و به عهده خودم گذاشتن..

پروا و پرهام هم از گذشته ما با خبر شدن البته نه کامل فقط قضیه منو امیر علی و حسابی ذوق زدن واسه یه حال گیری اساسی..

خلاصه اینکه همه دربست در اختیار فراز و نقشه های شیطانیشیم..

حس میکنم کارمون یکم بچه بازی باشه..کلا که منو خیلی ادم حساب نکردن و اصلا ازم نه چیزی پرسیدن و نه نظری خواستن.خودشون میشینن دور هم دیگه نقشه میکشن و منو اصلا حسابم نمیکنن.من که کاری بهشون ندارم.فقط دلم می خواد بازم امیر علی بشه همون امیر سابق..

همون که تو جشنا از روی صندلیش بلند نمیشد تا من بلند نشدم..که موقع ر*ق*صیدنا نمیر*ق*صید تا من بلند شم تا بیاد و کنارم باشه و مراقبم که یه دفعه تنه نخورم..

من دلم امیر 4 سال پیش و می خواد..



romangram.com | @romangram_com