#غم_نبودنت_پارت_96
من بچه بودم فکر میکردم اسم زن و مرد بره تو شناسنامه هم بچه دار میشن.
همش مراقب بودم کسی تو شناسنامم چیزی ننویسه..
***
امیر علی...
نمی تونستم بیشتر از این تو اون مهمونی مزخرف بمونم.زدم از خونه عمو اینا بیرون .میخواستم تا خونه رو پیاده برم.
راه میرفتم و از بین ادما میگذشتم.ادمایی که هیچی ازشون نمیدونستم ولی قطعا اونا هم مثل من یه دردی تو سینشون داشتن.
تنم میلرزید.دستام میلرزید..کشیدم تویه کوچه تنگ و تاریک..
تکیه دادم و سرم و چسبوندم به دیوار و چشمامو بستم.
لعنتی..لعنتی..تصویر چشماش از جلو چشمم نمیره.مثل تموم این چهار سال همین چشماش منو به اینجا کشوندن.همون عسلی چشماش تنمو میلرزوند.
یه دونه قرص از جیبم دراوردم و بی اب انداختم بالا.سه تا نفس عمیق..اروم شو دیگه..
خیلی جلوی خودمو میگیرم که دستای مشت شدمو نکوبم تو دیوار و مثل سه سال پیش یک ماه تموم تو اتل نباشن..
لیز خوردم و نشستم رو زمین.تو سرم هزار تا فکر میرفت و میومد و من فقط تونستم داد بزنم..به درک که نامزدش مرده..
خب مرده که مرده من چکار کنم.خودشم میدونه که من دست رو دختر دست خورده نمیذارم.
هنوزم نمی تونم باور کنم وقتی اون روز تو مزون صداش و شنیدم فکر کردم بازم توهم زدم ولی اینبار واقعی بود.خوده خودش بود..زیبا و مغرور..
خوشگل تر شده بود خانومتر.رفتاراش حرکاتش نگاهش خانوم وار بود و منو غرق خودش کرده بود.
چی سرم اوردی غزل.چی سرم اوردی که هم دوست دارم سفت بگیرمت تو آ*غ*و*شمو هم دوست دارم استخونای تنتو خورد کنم..دوست دارم انقد بزنمت تا خودم بمیرم و از این زندگی کوفتی راحت شم.
چه میدونی چی کشیدم.چه میدونی چه شبهایی و به یادت و عکس نصفه و نیمه ات سر کردم.
بلند شدم و بازم به راهی که هیچ سرانجامی نداشت ادامه دادم..
اون پسره کی بود؟کی بود که واسه غزل ب*و*سه میفرسته؟که غزل انقد راحته باهاشو انقد راحت میگه دوسش داره؟
دستام مشت شدن و حس میکردم گردن پسری و که ندیده ازش متنفر بودم و دارم خورد میکنم..
چرا غزل داری باهام بازی میکنی؟چرا حال خرابمو خرابتر میکنی؟
رسیدم خونه و رفتم سر یخچال.بطری اب معدنی خنک و از تو یخچال کشیدم بیرون و یه سره رفتم بالا.عطش داشتم و نفس نفس میزدم.بطری و انداختم تو سطل زباله و رفتم تو اتاقم..خونه تاریک بود و اروم..
باید فکر یه واحد جدید واسه خودم باشم.تحمل شلوغی و سر و صدا رو دیگه ندارم..
دکمه های بلوزمو باز کردم و از تنم کشیدمش بیرون.
افتادم رو تخت و دستمو گذاشتم رو پیشونیم و چشمامو بستم..
هنوزم داغی دستاش زیر مشتمه..بوی عطرش تو مشامم میپیچه..هنوز حسش میکنم.
وقتی بی هوا و با لبخند قشنگش اومد تو ب*غ*لم یه لحظه از دنیا کنده شدم.دلم می خواستش.دلم همون عشق سابق و می خواست..همون غزل مهربونمو که تو اوج عصبانیت با لبخندش اروم میشدم.غزلی که سالها بود بهش دل داده بودم.کسی که مطمئن بودم باهام یه دله..نگو این اخریا دو دل شده بود..
فکر نمیکردم انقد نا رفیق باشه که بخواد همه اون محبت و علاقه رو نادیده بگیره و زیر پاهاش له کنه.
romangram.com | @romangram_com