#غم_نبودنت_پارت_73
همون موقع افسون پرید داخل و برگه ها رو از فرشته گرفت و گفت_خودم اومدم..
فرشته رفت و افسون با دقت خیره شد به برگه ها یه دفعه گفت_وای این خیلی خوشگله غزل..بی شعور این مدلا رو از کجات در میاری؟
حرف زدن این دختره هم شاهکاره..
_به تو چه؟
افسون_...تو مچت..بی ادب.
با چشمای بسته خندیدم و گفتم_خدایی من بی ادبم یا تو..
افسون_تو..پاشو اماده شو فراز دمه دره..
_مگه اومده؟
افسون_زنگ زد گفت بگو غزل اماده شه میخوام ببرمش بیرون..چرا گوشیت و جواب نمیدادی؟
نگاهی به گوشیم انداختم.چند بار زنگ خورده بود.
بلند شدم و یه نگاه به خودم تو اینه انداختم.خسته و خوابالو بودم.عطر زدم و یه برق لب کمرنگ کشیدم.
افسون_یه تعارف نزنیا؟
کیفمو برداشتم.یه چشمک بهش زدم و با ناز از کنارش رد شدم و گفتم_مزاحمی عزیزم..
در حالیکه از اتاق میزدم بیرون صدای جیغ جیغوی افسون و شنیدم که میگفت_یعنی خاک تو سر فراز که انقد ذلیله تو..
از پله های توی حیاط بزگ سالن مزونتند تند اومدم پایین و رفتم سمت در.بازش کردم که ماشین نقره ای فراز و دم در دیدم.خودشم تو ماشین نشسته بود.در و باز کردم و نشستم و با لبخند گفتم_سلام..
اخم کرده بود و جوابمو نمیداد..
_وا..چرا جواب سلامم و نمیدی؟
اخمش غلیظ تر شد..
_ا وا..نکن چشمات و اینجوری..میترسم.
فراز_چه عجب شما یه بار هم از ما ترسیدی؟گوشیت و دیدی چند بار زنگ زدم؟
یه لبخند پسر خر کن زدم و گفتم_ببخشید..تو که میدونی میرم تو طرح زدن کلا از دنیا میبرم..
فراز_غزل من میدونم تو یه روز بالاخره به دست من کشته میشی..
_دلت میاد؟
فراز در حالیکه ادای منو در میوورد گفت_روتو کن اونور نبینمت..دختره گیس بریده..
با صدای بلند زدم زیر خنده..عاشق عصبانی شدناشم.
فراز پخش ماشین و روشن کرد.یه اهنگ شاد و باحال گذاشته بود و خودشم باهاش میخوند.کلا این پسر عزا و عروسیش با هم بود..تو اوج عصبانیت یهو نیشش باز میشد.
romangram.com | @romangram_com