#غم_نبودنت_پارت_146
نگاهم کرد..چشم تو چشم.خیره خیره..
امیر علی_نگران چی هستی؟
صادقانه جواب دادم..
_اینکه تو رو از دست بدم..
بازم پوزخند..بازم عصبی کردن من و بوجود اومدن یه بغض تو گلوم..
امیر علی_منو خیلی وقته از دست دادی..
و رفت تو اشپزخونه.
بغض داشت خفم میکرد..دوست داشتم برم یه جایی تنها و به جای گریه کردن انقد داد بزنم انقد جیغ بزنم تا راحت شم از این سد گلو گیر..
رفتم و کنار اپن اشپزخونه ایستادم.
صدام لرزش داشت ولی با این حال گفتم -اومده بودم اینجا تا باهات حرف بزنم..از همه چی بگم از چهار سال پیش..درسته یه بار گفتم ولی هردومون میدونیم که تو باور نکردی..باورم نداری..از همون چهار سال پیش نداشتی که اگه داشتی نمیرفتی..
یه بار واست از همه چی گفتم..واسه تو واسه داشتن تو امیر همه کاری کردم..از همه مهمتر غرورمو جلو پات شکوندم..امیر غرورمو و شکوندم که غصه غرور شکستت و نخوری..من ناخواسته باعث شدم غرورت بشکنه ولی تو هرروز هرروز با دیدن دل و روح شکسته من ل*ذ*ت میبری و روح زخم خورده خودت و باهاش ترمیم میکنی..
امیر روی صندلی تو اشپزخونه نشسته بود و سرشو میون دستاش گرفته بود..
_خسته شدم بسکه گفتم امیر..اشتباه میکنی..نمیدونم کارم درسته یا نه..ولی امروز اومده بودم که واسه اخرین بار این غرور لعنتی و که شده افت جداییمون و بشکنم..یه باره دیگه بذارم جلو پاتو بگم بشکن ولی اروم شو..خالی شو از کینه..بشکن و منو ببین..ولی نشد..
صدام میلرزید و اروم اروم اشک میریختم ولی همچنان محکم حرفامو میزدم..
_حالا واسه اخرین بار میخوام این شانس و امتحان کنم.میخوام یه فرصت دیگه به خودم بدم به دلم..ولی نه الان.فردا شب همون رستورانی که چهار سال پیش غرورت و شکوندم..بیا امیر..خواهش میکنم.
با پشت دست اشکای رو گونه هامو پاک کردم.کیفمو برداشتمو بی حرف از خونه زدم بیرون.
پشت در بسته خونه امیر علی تازه تونستم نفس بیگیرم..
امیر داری با من چکار میکنی؟کاشکی میفهمیدم حداقل..حق با منه یا تو..
فراز_حالا چی می خوای بهش بگی؟
_هنوز خودمم نمیدونم..ولی همون موقع تصمیم گرفتم جایی بیرون از خونش باهاش حرف بزنم..نمیخواستم یه بار دیگه برم اونجا و مانا رو هم ببینم..
فراز دستش و انداخت دور شونم و گفت_میدونم امیر و خیلی دوست داری ولی گاهی اوقات دوست دارم مشتم و همچینم بخوابونم تو فکش که حساب کار دستش بیاد..
نگاهش کردم که حرصی گفت_نه که پسر بدی باشه ولی..وقتی میبینم تو رو انقد اذیت میکنه اعصاب برام نمیذاره..
_نگو اینجوری..گاهی منم از دستش خیلی دلگیر میشم ولی بهش حق میدم..فراز اون چهار سال راجب من جور دیگه ای فکر کرده الان یه شبه که نمیتونه عقایدش و عوض کنه..درسته سخته ولی شدنیه..
فراز_یه چی بگم پرو نمیشی؟
خندیدم و گفتم_بگو..باشه.
فراز_میارزه واسه داشتنش تلاش کنی.پسر خوبیه..بخدا اگه میدیدم عاشق یه پسر یه لاقبا شدی عمرا میذاشتم این همه نزدیکش بشی ولی چون میدونم لیاقتش و داره و اونم دوستت داره از جون و دلم کمکت هم میکنم..
romangram.com | @romangram_com