#غم_نبودنت_پارت_137
_خب دیگه خواهرا..بپرید پایین.
تازه که پیاده شدم افسون میگه_وای نکبت عجب جیگری شدی؟
توکا_مانتوت خیلی شیکه غزل..بهت میاد.
یه پشت چشم نازک کردم و گفتم_من به این لباسا میام عزیزم..
صدای عق زدنشون میومد..بیشوورا منو مسخره میکنن.
خداییش با این کفشا راه رفتن کلاس خصوصی میاد.حس این ژانگولرارو داشتم که رو بند راه میرن.
مهرداد و فراز تا بهمون رسیدن با چشم غره اومدن سمتون.تو طول مسیر هی فراز گاز میداد میرسید بهم تا مهرداد میخواست غر بزنه از دوباره گاز میدادم.
مهرداد_خوبه قبلش من یه چیزایی گفته بودم.
_حرص نخور دکی جون.
فراز_غزل چرا خرکی میرونی؟
_عزیزم عیب رو دست فرمون من نذار..
دیگه نایستادم که کلی غر بارم کنن.رفتم تو پارک.یه پارک که دور تا دورش و تخت چیده بودن با فاصله های کم..وسط این دایره ای که درست شده بود یه ابشار بود و پشت تختا چراغای پایه بلند..یه موسیقی اروم هم تو پارک پخش میشد..
خیلی اینجا رو دوست داشتم..
نشسته بودیم روی تخت و منتظر بچه ها بودیم.نیم ساعت بعد اناهیتا و مارتین هم اومدن.قرار بود هفته دیگه برن فرانکفورت.
باهاشون سلام کردیم و نشستن کنارمون.خدارو شکر مانا نیومده بود.خونه یکی از فامیلاشون دعوت بود.
انا هم گفت امیر علی جایی کار داشت دیرتر میاد..
دقیقا حس کردم عین این تایرا دارم کم کم کمباد میشم..
نکنه نیاد امیر علی؟اه..اعصاب دیگه برام نذاشته..
با دخترا مشغول حرف زدن بودیمو گاهی من و توکا یواشکی به لهجه بامزه مارتین میخندیدیم..
یک ساعت گذشت و شد یک ساعت و نیم..خسته شدم..هنوز امیر نیومده..فایده نداره.از تخت اومدم پایین و رفتم پشت پارک.گوشیم و دراوردم و شمارشو گرفتم...بعد از چندتا بوق جواب داد..
_بله؟
اروم غزل..هول نکن..
_سلام.
امیر علی_علیک..
_امیر کجایی؟
امیر علی_مجبورم به این سوالت جواب بدم؟
با لحن ارومی گفتم_خب..ما..اینجا منتظرتیم..
امیر علی_خب منتظر بمون شاید ایشالله فرجی شد..
romangram.com | @romangram_com