#غم_نبودنت_پارت_136
_هوی چته ترسیدم.
_بزن بریم عشق و حال.
_میبینم که سر حالی..
_بله..چرا نباشم؟
مشکوک نگاهش کردم و گفتم_ببینم فراز غلط ملطی کرده؟
توکا سرخ شد و گفت_زهر مار دختره بی ادب.
ماشین و راه انداختم و گفتم_پس چیه شنگولی؟
توکا_ببین یه شب هم من میخوام عین ادم رفتار کنم تو نذار..
_خب بابا تو هم ..الان دوباره میره تو فاز غم و غصه و جان و گداز
توکا خندید و گفت_جان و گداز چیه دیگه دیوونه؟
_چمیدونم..از خودت بپرس..
چند دقیقه بعد جلوی خونه ابجی غزاله بودیم.
مهرداد و افسون اومدن سمت ما.افسون که عین کانگورو با نیش باز اومد و پرید تو ماشین.
افسون_سلام دو کله پوکه خودم..
_درد ..ترسیدم.
توکا_تو هم که هرکی سوار ماشینت شد بترس..
_خو عین ادم رفتار کنید تا نترسم.
_مهرداد_سلام دخترا..
هممون با هم_سلام دکی..
مهرداد خندید و گفت_امشب پنجشنبه است شلوغه..جلف بازی در نمیارید.صدای ضبط و زیاد نمیکنید..تند نمیرید.حرکات موزون به هیچ وجه غزل خانم..
_اووف..افسون جمع کن شوهرتو..
افسون_شوهر جان..جمع شو..
مهرداد یه چشم غره بهمون رفت و بعد رفت سمت ماشین فراز..
هنوز سوار نشده بود پامو گذاشتم رو گاز ..بچه پرو منو میترسونه..و البته بالا بردن صدای ضبط تا انتها..
تا رسیدن به پارکی که ادرس داده بودیم دخترا جیغ میزدن و با اهنگا میخوندن..گاهی شاد میذاشتیم و گاهی هم اروم و باهاشون میرفتیم تو حس.
به قول مهرداد دخترای جلفی نبودیم ولی خب دوست داشتیم وقتی دور همیم از لحظه هامون ل*ذ*ت ببریم..
جلوی پارک که زدم رو ترمز توکا هم صدای ضبط و کم کرد..
افسون_وای چه حالی داد..خیلی خوب بود.یه چند وقت بود اینجوری انرژی تخلیه نکرده بودم.
romangram.com | @romangram_com