#قلب_های_شیشه_ای_پارت_36

تا شب با استرس همه کارامو کردم … کمی خونه رو مرتب کردم … پشت لپ تاپم نشستم و ایمیلمو با سرعت پایین چک کردم … چند تا عکس از آوش و جاویدان برام اومده بود به نظر که خوشحال و خوشبخت بودن … یه زمانی آرزوم خوشبختی جاویدان بود ولی جاویدان تو وجودم شکست … قلب شیشه ایم رو صد تیکه کرد… قلب مهربونم رو سنگ کرد… نارو خوردن از کسی که مثل خواهر دوستش داری و همه چیزتو براش روی دایره میریزی به خدا خیلی سخته… یه روز به خودت میای و می بینی کل دنیا چه ارزشی داره وقتی ادم ها انقدر بی ارزش شدن… وقتی از تمام وجود براش مایه می ذاری و اون همه داشته هات رو به یغما می بره .

نیمه های شبه و من هنوز توی گذشته غرقم … روانشناسی توی رادیو می گفت مرور گذشته فایده ای نداره هرچه قدر تلخ یا شیرین باشه با یاد آوریش داری فرصت فکر کردن به آینده و لذت بردن از حال رو از خودت می گیری ولی اون روانشناس نمی دونست که گذشته مثل یه سایه دنبالت میاد چه بخوای چه نخوای… صدای شکستن چیزی منو از دنیای گذشته میکشه بیرون… میرم توی پنجره تا ببینم چه خبره ولی تاریکی حیاط اجازه نمیده جایی رو ببینم… گوشیم رو از روی میز برمیدارم در ورودی رو باز میکنم و نور میندازم و می گم: کی اونجاست؟

صدایی از درمونگاه میاد … میرم طرف درمونگاه نور رو میگیرم که یک نفر از پنجره می پره بیرون و هلم میده … میخورم زمین و نمی تونم بفهمم کیه … دردشدیدی میپیچه توی پام … این درد از عصر که خوردم زمین با منه و الان بیشتر شده … جیغ می زنم ولی این اطراف کسی نیست که کمکم کنه… از تنهایی می ترسم … ناخود آگاه یاد مهندس میفتم … خودش گفته بود اگه مشکلی داشتم بهش بگم.

با عجله بلند میشم و درد پام رو تحمل می کنم … کارت مهندس کجاست باید پیداش کنم… هر جارو میگردم نیست… اه لعنتی … یاد اونروز میفتم توی کیفم گذاشتمش… کیفم آویزونه روی چوب لباسی برش میدارم … محتویاتشو روی تخت خالی میکنم… کارت مهندس رو می بینم… دستم میلرزه تمام بدنم میلرزه … بعد از چند بار اشتباه گرفتن بلاخره موفق می شم باهاش تماس بگیرم.

بوق اول… جواب نمیده

بوق دوم … استرس من بیشتر … بازم بی جواب می مونم

بوق سوم … تنهایی و نا امیدی به وحشتم می ندازه که صداش توی گوشی می پیچه.

- سلام آقای مهندس

- بفرمایید

صداش خواب آلود نیست ولی خسته است برعکس من که صدام از هیجان زیاد می لرزه.

- نامجو هستم.

- به جا نمیارم.

- خانم دکترم.

چند لحظه سکوت می کنه ولی فورا منو به یاد میاره و میگه: خانم دکتر چی شده ؟ چرا صداتون میلرزه.


romangram.com | @romangram_com