#قلب_های_شیشه_ای_پارت_120
بازم جوابش نه … نگاهش به دیوان توی دستمه … مهربون نگاهش میکنم ،امروز احساس میکنم با گفتن حقیقت ماجرا اروم شدم و دقیقا مثل سپیده چند سال پیشم… همون طور اروم و مهربون…
- اشعار فروغو دوست دارین؟ میخواین بخونم براتون؟
چهره مریم جون باز میشه و یه لبخند کمرنگ میزنه … جدیدا تمام اطرافیانم لبخنداشون کمرنگ شده درست مثل خودم… یه شعر دیگه انتخاب میکنم و میخونم که متوجه میشم یه قطره اشک از چشم مریم جون پایین میریزه… هول میشم و یه دستمال برمیدارم و اشکش رو پاک میکنم و میگم: چرا گریه می کنید آخه؟ شعر اذیتتون کرد؟
نگاه از من میگیره و به کشو کنار تخت اشاره میکنه… چقدر فهمیدن حرفاش لابه لای نگاهش آسونه … میگم: کشو رو باز کنم.
حرفمو که تایید میکنه، میرم و کشو رو باز میکنم… یه قاب عکس توی کشو قرار داره… یه پسر بچه تپل و زیبا …
تمام افراد این خونه ، حتی شخصیت های توی عکساشون هم یه غم غریبی دارن… اخه بچه ای به این سن چرا باید رنگ نگاهش اینطوری باشه؟
قاب عکس رو نشون مریم جون میدم… نگاهی به عکس میندازه و گلوله گلوله اشک میریزه پایین… نمی فهمم عکس متعلق به کیه… مشخصه که مریم جون خیلی دلتنگش شده… دوباره اشکاش رو پاک میکنم و میگم: دلتنگ شدین درسته؟ غصه نخورین اقای مهندس که اومدن میگم یا شما رو ببرن پیش کوچولوی توی عکس یا اونو بیارن این جا باشه؟
مریم جون سرش رو به طرفین به نشونه مخالفت تکون میده … میگم: دوست ندارین به مهندس بگم؟ اخه چرا؟
دوباره به پسر بچه نگاه میکنم … چه نسبتی با مهندس و مریم جون داره؟ چرا مریم جون نمی خواد حرفی درباره اش به مهندس بزنم؟
قاب عکس روتوی کشو میذارم و پتو رو روی مریم جون مرتب میکنم و میگم: دلتنگی جزیی از زندگی همه است. منم دلتنگم برای خیلی ها. برای بی بی ، برای بابام. شما باز یه امیدی دارین که کسی رو که دوست دارین ببینین ولی من چی؟ بی بی و بابا رو از دست دادم ، دیگه داره کم کم صداشونم از یادم میره… بی معرفتم شدم مدتیه که حتی سر خاکشونم نرفتم. دلتنگی چیز خیلی بدیه. میتونم درکتون کنم ولی امید خیلی بهتره. امید به دیدار دوباره. من که امیدی ندارم به دیدن دوبارشون باید بی تاب باشم نه شما.
به صورتم دست میکشم خیس خیس شده… عجب این چند روزه کنترل اشکامو از دست دادم… اومدم مریم جون رو اروم کنم خودم هم فیلم یاد هندوستان کرد… به مریم جون نگاه میکنم و میگم: میبینید منو . اومدم شما رو اروم کنم بدتر باعث ناراحتیتون شدم. به قول فروغ :
اگر به خانه من آمدي براي من اي مهربان چراغ
بياور
و يك دريچه كه از آن
romangram.com | @romangram_com