#گریان_تر_از_گریان_پارت_88


_خیله خب بابا قبول سرم شلوغ بود به خدا.

_باشه قبول کردم حالا چی شده یادی از ما کردی._خوب بود یادم انداختی زنگ زدم بگم ما فردا ظهر میرسیم حتما بیای فرودگاه استقبال.

_اخی پررو نمیشی اونوقت...زد زیر خنده و گفت_شوخی کردم زنگ زدم بگم فردا داریم میایم همین صنم میگفت خیلی دلت برام تنگ شده گفتم گ*ن*ا*ه داری.

_ضف کردم از خنده صنم خدایه دروغه تو چرا بارور کردی_هان یعنی تو دلت برای داداشت تنگ نشده_هرچقدر تو دلت برای خواهرت تنگ شده دل منم دوبرابر برای داداشم تنگ شده_پس به خودم امیدوار باشم چون من واقعا دلم برات تنگ شده زلزله_میدونستم نیازی به گفتن نبود راستی فردا دقیق چه ساعتی میرسین_براچی؟_برای اینکه بیام فرودگاه دیگه_لازم نکرده تنها بیای فرودگاه_اوه اوه داداش غیرتی اگه قول بدم تنها نیام چی؟_اونوقت شاید بهت بگم_خب پس بگو_فردا تقریبا ساعتای 12ایرانیم.

_واااای اخ جون دلم اینقدر تنگ شده یکم دستت بندازم پس من فردا حتما میام.

_بدجنس پس فعلا کاری نداری؟

_نه برو بخواب فردا تو هواپیما خوابت نبره راستی مسواک یادت نشه بای_خداحافظ شیطون.


romangram.com | @romangram_com