#گریان_تر_از_گریان_پارت_86
هومن لبخند بدجنسی زد و رو به داداش طاها گفت:امروز جلوی مطب بابا نمیدونم کی زده بود به پشت ماشینم رفته بود_واقعا شماره ای چیزی نذاشته بود؟_چرا شمارشو گذاشته بود ولی من هنوز وقت نکردم بهش زنگ بزنم هرچند اتفاق خاصی نیوفتاده.یکی از بچه ها که ماشینشو دیده بود میگفت ازرا سفید بوده رانندشم یه خانوم بوده انگاری...داداش طاها لبخندی زد و رو به من گفت:هستی احتمالا تو نزدی به ماشین هومن اخه تو هم ماشینت ازرا ی سفیده...
اوه اوه پس اون ماشینه مال این بوده واقعا کم کم دارم به این موضوع پی میبرم که بدشانس ترین ادم روی زمینم...
ولی مطمئن بودم فهمیده اون ادم من بودم ماشینمم که توی پارکینگ دیده...به داداش با لبخند مصنوعی گفتم:وا داداش این همه ادم ازرا دارن در ضمن من امروز اصلا سمت خیابون(...)نرفتم.
داداش با تعجب گفت:هستی تو از کجا میدونی مطب اقا کامیار کجاست.
یا خدا سوتی از این خفن تر...
خدایا به جون خودم اگه اینبار کمکم کنی این سوتی رو جمعش کنم دیگه هیچوقت دروغ نمیگم فکر کن فکر کن هستی.هااااان فهمیدم رو به داداش گفتم:کارت ویزیت جناب رضائی رو چند وقت پیش دست یکی از بچه ها دیدم برای کارای پایان نامش از ایشون کمک گرفته بوداز همونجا حدس زدم_اهان که اینطور...نفسی از سراسودگی کشیدم که صدای ارام هومن باعث شد به سمتش برگردم_این یعنی شما نزدی به ماشین بنده..
زیر لب گفتم:یه شکستگی جزئی بود بعدا حساب میکنم باهاتون الانم لطفا دیگه ادامه ندین...
romangram.com | @romangram_com