#گریان_تر_از_گریان_پارت_104
از اول هفته منتظر فردام بالاخره داره میاد میخوام این اخر هفته رو فقط بخوابم واقعا خیلی خسته شدم.
نگاهی به ساعت انداختم نیم ساعته توی ترافیک گیر کردم.دیگه حالم از این همه شلوغی تهران بهم میخوره...
ریموت رو زدم و ماشین رو داخل پارک کردم.نگاهی به ساعت انداختم اخه چرا این موقع صبح باید این همه پشت ترافیک گیر کنم.ساعت هشت و نیم بود.
هیچکس خونه نبود طبق معمول مارال میز رو برام چیده بود اوایل وقتی شب کار بودم صبحا منتظرم میموند تا جلوی چشمش صبحونه نمیخوردم بیرون نمیرفت ولی بعد از یه مدت که بهش قول دادم حتما صبحانه بخورم راضی شد مثل قبل به کاراش برسه.بدون اینکه چیزی بخورم راه اتاقمو پیش گرفتم.
دوست داشتم یه راست برم توی تخت ولی قبل از اون حتما باید میرفتم حمام طبق عادتم شده بود محال بود از بیمارستان بیام و حمام نرم..اگه حداقل یه دوش کوتاه نگیرم احساس میکنم تمام بیماریها رو از بیمارستان منتقل کردم به داخل خونه
شیر اب رو داخل وان باز کردم و دراز کشیدم داخلش.چشمام رو بستم و به فکر فرورفتم.
حدود دوهفته است که توی بیمارستان مشغول به کار شدم.
romangram.com | @romangram_com