#گریان_تر_از_گریان_پارت_102
پدرش باید یه ده جلسه ای طرز برخورد با خانوما رو بهش اموزش بده بی ادب بی تربیت بی نزاکت...
دستم رو برای ماشین زرد رنگ مقابلم تکون دادم ادرس رو بهش گفتم اونم مبلغی به عنوان کرایه گفت و به بالاخره با کلی دردسر به سمت خیابون(...)به راه افتادم هرچند تا همین الانشم به اندازه ی کافی دیر شده بود.
ناخوداگاه ذهنم به سمت هومن پرکشید.خداییش خیلی مغرور بود راستی امروز ماشین قبلیش همراش نبود.کمی فکر کردم تا مدل ماشینش یادم بیاد اهان فهمیدم یه فراری مشکی رنگ بود.هرروزم با یه مدل ماشین میاد بیرون.
با یاداوری قیافش وقتی بهش گفتم سرراهی لبخند گشادی روی ل*ب*م نشست اخی بچم چه بهش برخورد...با صدای راننده که خبر رسیدنمون رو بهم داد کرایه رو حساب کردم و از ماشین پیاده شدم.
.
با خستگی کلید رو داخل قفل انداختم و در رو باز کردم...پاهام دیگه رمق نداشت از ساعت هشت صبح تا الان که دوبعدازظهره دنبال کارای کامل کردن مدارکمم خداروشکر بالاخره تموم شد.و مُهر تائید روی مدرکم زده شد.
خودم رو به اتاقم رسوندم لباسامو در اوردم و با خستگی روی تخت دراز کشیدم.قبل از اینکه به چیزی فکر کنم خواب به سراغم اومد و مانع فکرکردنم شد.
romangram.com | @romangram_com