#گندم_پارت_49
خنده م گرفت ویه دفعه صورتش روماچ کردم که گفت:
-بی شرف رذل بی حیا این چه کاری بودکه کردی؟!وحشی!حداقل اول ازم اجازه بگیر!
-خب حالااجازه میدی؟
کامیار-گم شوبروته صف !مرتیکه تاتار!حالااین ماچ واسه چی بود؟
-واسه دلتنگی!
کامیار-خداعوضش روبرات توبهشت حواله حوری ها بکنه!خیلی ممنون راستی کلاس توچه جوری گذشت؟راندمان شد؟
-آره،یعنی نه!ولش کن اصلا!
کامیار-چه کلاس مبهمی روگذروندی!آره نه ولش کن این دیگه چه جور جوابیه؟
-آخه منکه خیالی ندارم براش!
کامیار-پس دوساعت پیش پشت پنجره ش چیکارمیکردی؟داشتی میزان جرم دزدکی نگاه کردن روطبق قانون اساسی می سنجیدی؟
-نه خودمم نمی دونم همین جوری رفتم اونجا.
کامیار-بچه جون همین گندم روبچسب که ازهرنظربرای توخوبه.بالاخره که بایدسروسامون بگیری چه کسی بهتراز گندم ؟هم خوشگله وهم دیده شناخته!تروهم که دوست داره!دیگه چی می خوای؟
-توازکجامی دونی؟
کامیار-خبراتواین باغ زودپخش می شه اینادردودل شون پیش همدیگه س!
romangram.com | @romangram_com