#گندم_پارت_174

-یعنی آفرین خانم به شماکه امشب تولدتونه!یه کادوی شیک وخوشگل برات می خرم که حظ کنی!

بعد برگشت یه چپ چپ به من نگاه کرد وگفت:

-تونمی دونی لیدا چه خونواده ی خوبی داره!باباش که یه تیکه جواهره!مامانش خانم وکدبانو!ازخواهرش دیگه چی برات بگم؟بذار ببینم آره!خواهرش درست سایز توئه!امشب که رفتیم اونجا می دمش بتو،مال توباشه!

لیدا-گم شو کامیار!

کامیار-یعنی می گم مثلا باهم آشناشون می کنم!آخه این طفلک سامان داره دربه دنبال یه دختر می گرده که خودشو بیچاره کنه!

لیدا-چه جالب!جدامی خوان ازدواج کنن؟

کامیار-آره!گول قیافه ش رونخور!این عقلش اندازه یه نخود چیه!

لیدا-تویاد بگیر کامیارخان!

کامیار-دیوونگی توخونواده ی اینا ژنتیکه،من چرایاد بگیرم؟

لیدا-پس امشب حتما باید سامان خانم تشریف بیارن!

-خیلی ممنون

لیدا-نه نه!جدی می گم!امشب حتما منتظرتون هستم!یادتون نره!

کامیار-می آییم بابا!انقدر قسم ایه نخور!

لیدا-نذاری ساعت نه ده شب بیای ها!


romangram.com | @romangram_com