#گندم_پارت_101

-این حرفاکه درست نیس کامیار؟مگه نه؟

فندکش روزد وسیگارخودشم روشن کرد ویه پک محکم زدودودش روتوسینه ش نگه داشت.دلم می خواست همین الان بامنطق همیشگی ش ثابت کنه که همه ی این حرفا دروغه!دلم می خواست بااون آرامش مطمئن ش بهم نشون بده که اینا همه ش دروغه!دلم می خواست همین الآن شوخی روشروع کنه وهمه مونو بخندونه وبهمون بگه که همه این حرفا دروغه!اما فقط جلوماشین واستاده بود وسیگارش رومی کشید وقتی دیددارم نگاهش می کنم گفت:

-سیگارت روبکش!واسه سرطان خوبه!

یه آن احساس کردم که بازوم درد می کنه تاالآن متوجه دردش نشده بودم خواستم برم یه گوشه بشینم که آروم به گفت:

-مواظب رفتارت باش سامان!گندم داره نگاهمون می کنه عکس العمل بدی نشون ندی

-کامیار!یعنی اینا همه راسته؟

کامیار-نمی دونم اماوقتی یه خرده پیش رفتم خونه،عمه وآقای منوچهری خیلی ترسیده بودن!

-خب یعنی چی؟

کامیار-یعنی اینکه یه چیزایی حتما هس!

-یعنی گند م دختراونا نیس!

کامیار-مگه برای توفرقی می کنه؟

-نه!

برگشت توماشین رونگاه کرد وگفت:

-امابرای اون طفل معصوم خیلی فرق می کنه!بی خودنیس که یه دفعه داغون شده!


romangram.com | @romangram_com