#فانوس_پارت_101

ـ تا تو نخوابی من خوابم نمیبره.

ابرویی بالا انداختم وگفتم: چرا؟

کلافه روش رو برگردوند وگفت: میترسم حالت بدشه.

ـ اون مال اون اوایل بود. الان که دیگه اینجاشده خونه ام حالم بد نمیشه. برو بگیر تخت بخواب.

ـ یه قهوه برام درست میکنی؟

ـ قهوه؟ الان؟ خوابت نمی بره ها.

ـ اشکال نداره. سرم درد میکنه.

ـ بگیری بخوابی خوب میشی.

ـ نمیخوای درست کنی بهونه نیار.

ـ بهونه نیست. پیشنهاده. این رو گفتم و از پله ها رفتم بالا. توی آشپزخونه مشغول درست کردن قهوه بودم که دوباره صداش اومد: چیزی مینویسی؟

ـ چطور؟

romangram.com | @romangram_com