#فانوس_پارت_102
ـ آخه چند بار دیدم که سرت توی اون دفتره.
ـ تو فکر کن آره.
ـ حالا چی مینویسی؟
ـ رمان.
باخنده گفت: عشقیه؟
پوزخندی زدم وگفتم: عشق؟
نمیدونم ازچی دلم گرفت. با لحن تلخی گفتم: عماد؟ ...تو تا حالا عاشق شدی؟
متعجب نگاهم کرد وگفت: چطور؟
ـ عشق چه جوریه؟ من هیچ وقت حسش نکردم. همونجوری که همه میگن قشنگه؟ شیرینه؟
نفسش رو به بیرون فوت کرد وبا لحن ملایمی گفت: آره.عشق خیلی شیرینه، انقدر شیرین که آخرش دلتو میزنه! بعد با زهر خندی گفت: نترس، توام بالاخره حسش میکنه.
romangram.com | @romangram_com