#فقط_من_فقط_تو_پارت_94


اونم لبخندی زد و گفت:

-خوش بگذره...خدافظ

و دستمو فشرد...تقریبا بیخیال موضوع جشن و اینا شده بودم..حوصله ی تفسیر کردن کارای این و اون رو نداشتم..به من چه..شاید خودش دوست داره دو رو باشه....

آیلارو ب*غ*ل کردمو رو به مامان اینا گفتم:

-من برم دیگه...خدافظ..

با آیلار به سمتی که شیدا ایستاده بود رفتیم و مشغول حرف زدن شدیم...ازش می پرسیدم چی می خوای و اونم جواب میداد..وقتی شماره پروازمون رو گفتن آیلارو روی زمین گذاشتم و گفتم:

-برو خوشگله..مراقب خودت هم باش..

سرشو به نشونه مثبت تکون داد و گفت :

باشه داداشی..

لپشو ب*و*سیدم و اونم بعد از خدافظی به سمت مامانینا دوید...منم دستی تکون دادم و رفتم...




romangram.com | @romangram_com