#فقط_من_فقط_تو_پارت_93

بابا با تحکم همیشگی توی کلامش گفت:

-آرتین بسه..

مامان اومد وسط حرفمون و گفت:

-چتونه شما؟؟همش دعوا دارید..

بعد هم منو ب*غ*ل کرد و گفت:

-مراقب خودت باش..اینقدر هم باباتو اذیت نکن...بخاطر خودت این کارا رو می کنه

برای اینکه دلش رو نشکنم گفتم:

-چشم..نگران نباش مامان..

مامان بغض کرده بود اما سعی داشت گریه نکنه..بابا دو هفته بیشتر نیس...مثه زمان هایی که قهر می کردم دیگه..

با آرمین هم خدافظی کردم..نوبت آنا بود..

جلوش ایستادم و دستمو بردم جلو و گفتم:

-خدافظ..

romangram.com | @romangram_com