#فقط_من_فقط_تو_پارت_38


با صدای داد آرمین از خواب بیدار شدم و گفتم:

-چه مرگته بچه؟خوابما..

-خواب به خواب بری..پاشو ساعت هفته...

با خونسردی گفتم:

-مگه چیه؟

بعد یه دفعه یاد مهمونی و اینکه مامان تا حالا گوشیمو ترکونده افتادم...با سرعت نور یا حالا یکم کمتر از اون پریدم و گفتم:

-وای......

-زود باش بلند شو..من رفتم دوش گرفتم..تو هم برو دیگه..

خب خوب بود حداقل آرمین دوش گرفته بود...رفتم توی حمام و اول از همه تصمیم گرفتم یه تغییری توی صورتم ایجاد کنم..(شما می دونین تین چرا مثل دخترا حرف میزنه؟؟من که نمیدونم)شروع کردم به اصلاح کردن...آخه حدود دو سال میشد که ته ریشمو نمی زدم..یعنی همیشه به یه اندازه ی خاص روی صورتم ته ریش داشتم...بعدش هم یه دوش سریع السیر گرفتم و از حموم اومدم بیرون...آرمین نگاهی بهم انداخت و گفت:

-چه عجب این ریشاتو زدی...مامانت می گفت آرزومه این پسر ریشاشو بزنه.

اه اصلا حواسم نبود..فکر کنم این فکرمو بلند گفتم چون آرمین گفت:


romangram.com | @romangram_com