#فقط_من_فقط_تو_پارت_39
-به چی؟
-هیچی بابا..
بعد از پوشیدن کت و شلوار نوک مدادیم رو به آرمین گفتم:
-چطوره؟
نگاهی بهم انداخت و گفت:
-معرکه ای..
با هم از سوئیت اومدیم بیرون و به سمت خونه رفتیم..
اوووو ببین این جا چه خبره...تمام خیابون و داخل پارکینگ پر بود از ماشین..به هزار زحمت یه جای پار پیدا کردم و ماشینو پارک کردم...وارد باغ که شدیم بابا رو دیدم که داشت با یه نفر حرف می زد...با آرمین رفتیم داخل که همون موقع یکی از خدمتکارا گفت:
-خانم آقا آرمین و آرتین اومدن..
همه به سمت آرمین هجوم آوردن و بساط م*ا*چ و ب*و*سه و تف کاری راه انداختند منم به زور خودمو از بین جمعیت رد کردم و رفتم سمت مامانم که داشت با خالم حرف می زد..سلام کردم که خاله گفت:
-آرتین جون دختر کش شدیا...کجایی پسر؟نمیگی خاله ای هم داریما..بچه ها همه از دستت عصبانین..
romangram.com | @romangram_com