#فقط_من_فقط_تو_پارت_188
خلاصه لباسها رو خریدیم. غیر اینا من برای آیلار یه پیراهن خوشگل و یه کفش پاشنه دار مناسب سنش و یه کیف کوچولوی سفید و کلی گیره و کش بریا موهای نازش خریدم. البته همه به سلیقه شیدا.
شیدا هم یه تیشرت و یه شلوار جین پسرونه خرید. فکر کنم برای داداشش بود.
از فروشگاه اومدیم بیرون. با هم قدم زنان تو خیابون راه افتادیم. از کنار یه مغازه عروسک فروشی رد شدیم که دیدم شیدا ایستاده جلوی ویترین.
رفتم کنارش ایستادم. چشمش بهیه ماشین کنترلی مسابقه ای بود.
برگشتم سمتش و گفتم: می خوای بریم تو مغازه؟؟؟
با صدام شیدا یه تکونی خورد و چشم از اون ماشینه برداشت و گفت: هان؟؟؟ چی ؟؟؟ نه ... نه بریم ...
یه قدم برداشت. از جام تکون نخوردم. چشمم به ماشین بود.
شیدا برگشت سمتم.
-: آرتین ... چرا ایستادی ؟ بیا دیگه ...
romangram.com | @romangram_com