#فقط_من_فقط_تو_پارت_124
اووووف با شلوار می خوابید؟ گرمش نمی شد. چقدر خودشو اذیت میکنه.
نمی دونم چقدر گذشت. اونقدر تو فکر بودم که اصلا" نفهمیدم کی زمان سپری شد.
با باز شدن در به خودم اومدم. سرمو بلند کردم.
شیدا تو قاب در ایستاده بود.
یه شلوار سفید تنگ با یه تاپ بنفش. خوشتیپ بود. با سلیقه هم بود.
بی اختیار یه لبخند از سر رضایت اومد رو لبم. سریع جمش کردم. به خودم تشر زدم. چته بی خودی می خندی برای خودت. دختره الان میگه دیوونه ای.
شیدا داشت دقیق نگام می کرد. خنده امم دیده بود.
شیدا: ببخشید خیلی معطل شدی.
واه این شیداست؟ داره عذر خواهی میکنه؟ به حق چیزای نشنیده. این که همیشه آماده بود پاچه من و بگیره.
نگاش کردم. سعی کردم عادی نگاهش کنم. نه متعجب، نه ....
-: خواهش می کنم. موردی نداره.
romangram.com | @romangram_com