#فقط_من_فقط_تو_پارت_116
-این کثافت بازیا چیه؟ هان؟ اومدی اینجا عقده هاتو خالی کنی؟ اومدی نشون بدی که تو هم زنی؟ می تونی دلبری کنی؟ چیه؟ خوشت اومد؟ دیدی می تونی تو چشم باشی؟ می تونی خوب جلب توجه کنی؟ چه حسی داشتی وقتی تونستی مخشو بزنی. وقتی جذبش کردی؟ وقتی اومد سمتت وقتی ب*و*سیدت؟ هان؟ خوشت اومد؟ خوب بود؟ ببین چی بهت می گم، من حوصله ندارم 24 ساعته دنبال تو راه بیوفتم که تو رو جمع کنم و نذارم تو این دو هفته مثل این عقده ای های بدبخت خودتو به باد بدی. من مسئولیت دارم.
جواب نداد ...
سکوتش بیشتر عصبیم کرد. مات بودنش. گریه آرومش. بلند داد کشیدم.
-: دِ حرف بزن. چرا لال مردی؟ دِ بگو اون بیرون چه غلطی می کردی؟ تو که نه جایی رو بلدی نه زبون حالیته واسه چی سرخود رفتی بیرون که گیر این آدمها بیوفتی؟ هانننننننننننننننننننننن
اونقدر بلند داد زدم و هان بلندی گفتم که شیدا یه تکونی خورد. سرشو بلند کرد و چشمهاشو که تو تمام این مدت به جلو دوخته بود بالا آورد و تو چشمهام نگاه کرد. یه نگاه خیس یه نگاه بغض دار. یه نگاه اشکی.
قلبم فشرده شد. چقدر مظلوم و بی پناه بود.
چونه اش لرزید یهو دستاشو آورد جلوی صورتش و بلند زد زیر گریه. دیگه بی صدا گریه نمی کرد. داشت هق هق می کرد. بلند بلند.
بی اختیار اخمام رفت تو هم. عصبی شدم دوباره نه به خاطر اتفاقی که افتاده بود بلکه به خاطر هق هق شیدا. کلافه شدم. قلبم سنگین شد.
دستهامو مشت کردم. کلافه به دورو بر نگاه کردم. خدایا من با این دختر چی کار کنم. با اینی که الان تو اوج بی پناهیه. تنها تو کشور غریب با اون اتفاقی که افتاد. یه دستی تو موهام کشیدم. رفتم جلوی پاش زانو زدم. دست راستمو گذاشت لبه تخت.آروم صداش کردم.
-: شیدا ....
جواب نداد.
romangram.com | @romangram_com