#عشق_در_قلمرو_من_پارت_152


میا و جاسپر جزو دوست های من توی دنیای رویا بودن.

میا جلو اومد و با دستای کوچیکش بهم دست داد.

توی صورت نگرانم نگاه کرد و گفت

-چی شده نواز ؟

-نگو که خبر نداری ؟

-چرا اتفاقا .

به سمتش رفتم و روبه روش گفتم

-من چیکار کنم میا ؟ کمکم کن.

لبخندی زد و دستام رو گرفت.

چند ثانیه بعد توی قصر خیلی بزرگ و زیبایی بودیم که تمام خدمت گذار هاشون از مجسمه هایی از جنس طلا بودن .

میا دستم رو گرفت و به اتاقی برد.


romangram.com | @romangram_com