#عشق_در_قلمرو_من_پارت_115

با عصبانیت گفتم

-دنبال من نیا " رو به ناتان با اخم گفتم " یه اتاق نشونش بده.

"الان با خودتون میگید نواز مشکل روانی داره که تا به خونه میرسه اخم هاش توهم میره ؛ اما خوب یه رهبر گله باید جوری رفتار کنه که کسی حق گستاخی نداشته باشه ؛ اگه نواز اینجوری نباشه که سنگ روی سنگ بند نمیشه و همه به جون هم میفتن"

زیره لب چشمی گفت و به سامی اشاره کرد سمتش بره.

دیگه نگاهشون نکردم و به اتاقم رفتم.

روی تختم دراز کشیدم و سعی کردم کمی استراحت کنم.

شب تمرین داریم و باید آماده باشیم.

دوست ندارم همین اول بار بگن چه آلفای ضعیفی دارن.

با همین فکرا چشمام رو بستم و کم کم خوابم برد.

♣♣♣♣

با صدای جیغ بلندی از خواب پریدم و با سرعت به سمت در رفتم.

تا به سالن رسیدم با دیدن بیست تا خون آشام که داشتن به سمت یاس و آرن می رفتن شوکه شدم.

romangram.com | @romangram_com