#عشق_در_قلمرو_من_پارت_114
تا خونه دویدم و جلوی در تبدیل شدم.
روبهش گفتم
-بیا تو.
باهم وارد شدیم که ناتان و نریمان رو در حال کشتی گرفتن دیدیم.
با صدای بلند می خندیدن اما یک دفعه سره جاشون خشک شدن.
با قیافه ی ترسیده به من نگاه کردن.
اخمام توهم بود و می دونستم جرئت حرف زدن ندارن وگرنه تا الان ته قضیه رو در اورده بودن.
بیچاره ها انگار جن دیدن که لال مونی گرفتن.
یعنی واقعا جدیتم انقدر زیاده ؟ بابا ایول.
بر خلاف افکار خنده دارم چهره ی عبوثم رو از چهره های ترسیده هر دو گرفتم و به هیچ حرفی به سمت اتاقم رفتم.
نگاهم به پشت سرم افتاد که دیدم سامی داره دنبالم میاد.
romangram.com | @romangram_com