#عشق_مخفی_پارت_33
بازم کرم بهم غلبه کردم! یه لبخند خبیثی زدم سالاد رو گرفتم
لباسش یه دامن کوتاه و جوراب شلواری و یه بلوز مردونه سفید با یه کفش 12 سانتی مشکی!
بسم الله و بالله
چجوری اینو پوشیده
الناز عادتش این بود جلو مردا عشوه خرکی بیاد و از این موضوع به شدت بدت میومد !
تو دلم بهش خندیدم مو گفتم بهت نشون میدم تا تو خونه ایی که پدرش هر دوماه یک ماه مهمونی میگیره اینجوری نگردی!
با عشوه درون کلامش گفت : کاری ندارین؟
گفتم: بیا جلوتر
اومد و گفت بفرمایین
بلند شدم یه دور دورش چرخیدم و خندم گرفت عین این ارباب رجوع ها
گفتم: ام الناز میگم این دامنتو از کجا گرفتی ؟
الناز: چطور ؟
گفتم: اخه خواستم بپرسم تولیدیش اگ پارچه کم میاره بری از جای دیگه بگیری هه!
یکم به یه حا خیره شد و گفت: خانوم اخه..
وسط حرفش پریدمو گفتم : خانوم مانوم نداریم الناز خدایی روت میشه بپوشی این دامنو جلو بابام ؟
من روم نمیشه با تاپ برم جلوش او دقت تو اینجوری
یکم نگاهم کرد و با پرویی گفت:
من هرچی دلم بخواد میپوشم
گفتم: عه ک اینطوریه
اها راسی یادم رفت کرمت چه جنسش خوبه خوشگل ترت کرده اینو با تمسخر گفتم
romangram.com | @romangram_com