#عشق_مخفی_پارت_32


ادی:یاسی جون داری میگی احد بوق.
یاسی: کم حرف بزن بزار سالادتو درس کنم
ادرینا:باشه ،ب الناز بده بیاره تو اتاق!
یاسی : باشه دخترم
اینو گفت و رفت
ی فکر شیطانی به ذهنم رسید
از قیمه بدم میومد
پاورچین پاورچین به سمت اشپز خونه رفتم، ما دوتا تقریبا اشپز خونه داشتیم وارد اشمز خونه میشدی
ماشین ظرف شویی و لباس شویی و دو تا یخچال بود و کابینتا
بعد از توی این اشپز خونه به یه محوطه 9 متری بود فقط اجاق گاز بود یکی برای کباب
یکی واسه دیگ و اینا یکی هم لمسی واسه خودمون غذا کم درس میکرد
رفتم از یخچال یه بسته قره قوروت رو انداختم توش هم زدم و دوقاشق نمک ی زره خوردم حالم بهم خورد اه ترش و شور عین زهر مار!
خب کرمم گرفته بود تا ی جا خالی نمیکردم نمیشد...



ادرینا:

بعد انجام عملیات اروم رفتم از پله ها بالا رو تخت نشستم !
بعد 10 مین در زدن با بفرمایید الناز خانوم تشریف اورد

romangram.com | @romangram_com