#عشق_مخفی_پارت_29

-الو مامان جان؟
مامان:الو سلام مادر حالت چطوره؟
-خوبم مامان خودتون چطوريد ؟ بابا چطوره؟
مامان:ماهم خوبيم خدارو شكر باباتم سلام ميرسونه
-سلامت باشيد مامان
-ايليا جان مادر كي اين كارات تموم ميشه بخدا ديگه مردم از دلشوره هرشب و هرشب خواب ميبينم خدايي نكرده بلايي سرت اومده مادر بيشتر مواظب خودت باش.
-چشم مامان جان امرديگه اي باشه در خدمتم؟
مامان :هست
-جان؟
همينطور كه با پام به سنگا ضربه ميزدم حواسم ى جمع كردم ببينم چي ميگه:
مامان: ايشالا برگردي بايد واست آستين بالا بزنم و...

-مامان جان فهميدم چي ميخواي بگي حالا حالا زوده تا بعد قربونت برم من سلام برسون به بابا خدافظ.
مامان:اي من چيكار كنم از دست تو مواظب خودت باش مادر خدانگهدارت!
گوشي و قطع كردم..فك كنم ضايع شد تند تند حرفا رو جمع و جور كردم كه ادامه نده بيخيال ديگه اين حرفاشو حفظ بودم !
كتم و تنم كردم و دستي به موهاي خوش حالتم كشيدم و راه افتادم سمت ماشين.



تو راه خونه بودم و داشتم فك ميكردم به اين دختره چي بود اسمش...اها ادرينا چرا تو وقتاي بيكاريم اون هي تو ذهنمه ؟..! حتما چون هر روز ميبينمش ...بيخيال !
گوشيم زنگ خورد اسم اهتمام رو گوشيم افتاد ..!

romangram.com | @romangram_com