#دختر شیطون_پارت_46

دستشو کشیدم سمت خودمو سفت ب*غ*لش کردم .
اونم انگار خیلی به این نیاز داشت که سفت گرفتمو سرشو توگردنم فرو برد .
با بغض گفت
- الان پیشش بودم ... میترسم نفس . خیلی میترسم . نمیدونم محرمشم یا نامحرمش .... نمیدونم چه جایی تو زندگیش دارم .تا الان به هیچکس نگفتم .. هیچکس ..دوست ندارم همه بفهمن این دختر شاد و شیطون یه غم بزرگ داره ... میخوام شاد ترین دختر غمگین دنیا باشم ..نه یه دختری که حتی نمیدونه عشقش دوست دختر داره یا نه!!یا دلش یکیو میخواد ... نمیدونم چیکار کنم ..
چیزی نمیگفتم . چیزی نداشتم که بگم ..فقط اروم کمرشو نوازش میکردم .
گیج شده بودم. یعنی عشق ترلان یه طرفه بود ؟؟
نمیدونم چقدر گذشت که اروم ازم جدا شد و با لبخند نگام کرد.
صورتش خیس بود . مثل بچه ها اشکاشو با استینش پاک کرد و گفت
- میدونم گیج شدی .. ببخشید ناراحتت کردم .
اخم الکی کردمو گفتم .
- بنال ببینم مردم از کنجکاوی !!
تعارف تیکه پاره میکنه ...
تلخ خندید که دلم گرفت ...گرفته گفت .
- پس حال داری پای درد دل یه دختر تنها بشینی ؟؟
دستشو گرفتمو فشار خفیفی دادم و گفتم .
- تنهایی واسه وقتیه که منو نداشته باشی .. حالا بگو ببینم چجوری اشنا شدید ؟؟
نفس عمیقی کشید و گفت
- خب ارتا دوست خیلی صمیمیه آرسامه .. یعنی بزار برات روشنش کنم که مثل برادرن باهم . از بچگی باهم بودن .
منم تو اون شیطونی و شادی . فقط هفده سالم بود که ارتا اومد خونه کتی جون تا با ارسام برن دانشگاه .اون موقع نه ارسام مستقل شده بود نه کتی جون رفته بود اون سر دنیا ..
منم اونجا بودم .
یه لبخند محو اومد رو صورتش .
دوباره گفت
- من درو باز کردم .. اول که منو دید خیلی جا خورد !! خب منم تعجب کردم اخه دوستای ارسام معمولا خونه نمیومدن . اینو کتی جون همیشه میگفت که ارسام خوشش نمیاد دوستاشو بیاره خونه . خلاصه اومد داخل و با ارسام رفتن . ازون به بعد گاهی یادش میفتادم . دیگه خبری ازش نشد تا وقتی که بابام رفت المان .
و تنها شدم .
کتی جون گفته بود باید بیای خونه ی ما . من اول نخواستم قبول کنم ولی گفت بعد کلاسم ارسامو میفرسته دنبالم که حتما برم . منم قبول کردم چون از همون بچگی عاشق کتی جون و عمو بودم . بعد کلاس زبانم اومدم پایین ساختمون و منتظر ماشین ارسام شدم . اون موقع یه جنسیس سفید داشت . منم با چشم دنبال ماشینش بودم که یکم اونور تر پیداش کردم .
همون موقع هم با ارسام خیلی صمیمی بودم . واسه همین سریع رفتم سمت ماشینش و درو که باز کردم بدون اینکه بهش نگاه کنم پریدم تو ماشین و تقریبا با جیغ گفتم .
- خیلی بیشعوری ارسام جلو یه خانم متشخص ادم پیاده میشه و درو براش باز میکنه, یکم جنتلمن باش, خجالت بکش یکم بچه ...روز به روز..
همین که برگشتم کپ کردم ..... جای ارسام ارتا راننده بود و از خنده سرخ شده بود . واسه اولین بار تو عمرم جلو یه پسر سوتی دادم .. اونم چه سوتی !!!
از خجالت گرمم شده بود هول و شرمنده گفتم
- س..سلام اقا ارتا .. ببخشید فکر کردم ارسام میاد !! اخه به من خبر نداد .
اونم که دید هول کردم خندشو قورت داد و همینجور که ماشینو روشن میکرد
اروم گفت
- اشکال نداره ترلان خانم . پیش میاد دیگه ..ارسام شرکت کار داشت ماشینو داد به من بیام دنبالتون .یادش رفته خبر بده .

@romangram_com