#دختر شیطون_پارت_45
با بهت نگام کرد و گفت:
- چ..چی ؟؟ .ارتا ؟؟...باور کن اشتباه میکنی !اصلا ارتا کیه !؟
بعدشم خیلی شیک قبل از اینکه من از سوتیش بپوکم خودش یکم فکر کرد و ایندفعه واقعی مظلوم گفت
- نفس به کسی نگیا ! باشه ؟
منم که به زور خودمو گرفته بودن گفتم
- باشه.. از اولشم نمی خواستم به همه بگم ..
با شک نگام کرد و کلافه گفت
- به هیچ کس ...
لبخند اطمینان بخشی زدمو گفتم .
- حالا چند وقته دوستین ؟؟
یکم با خجالت نگام کرد . سرشو اندا
خت پایین و همینجور که باپایین پیرهن قهوه ای رنگش بازی میکرد گفت
- رابطه ی ما اونجور که تو فکر میکنی نیست.فقط ...
- فقط چی ؟؟
دوباره کلافه نگام کرد که سریع گفتم
- اگه دوست نداری اصرار ندارم ترلان . فقط کنجکاو شدم .
اونم تند گفت
- نه ..نه باور کن اینجوری نیست. کی بهتر از تو که بهش بگم ولی آخه...
یکم مکث کرد و زل زد تو چشمام .دوباره گفت
- خودمم هنوز نمیدونم اسم این رابطه رو چی بزارم ... میدونی ؟؟ .
آخه ... یه حسای عجیبی دارم ..چجوری بهت بگم ؟... همش دلم میخواد باهاش حرف بزنم ... یا مثلا وقتی میبینمش دلم یه جوری میشه ... تپش قلب میگیرم . هول میشم و....
همینجوری داشت عین رادیو ی شکسته حرف میزد . منم عین سیب زمینی نگاش میکردم .حسای عجیب ؟.....تپش قلب ؟؟... ساکت داشتم نگاش میکردم
مغزم خالی خالی بود . درکش میکردم ؟..سرزنشش میکردم ؟؟..
اونم مثه اینکه خیلی وقت بود حرفش تموم شده بود که اروم تکونم داد
- نفس ؟؟؟ چی شدی ؟؟
حواسمو جمع کردمو خیلی غیر منتظره پرسیدم.
- دوست داره؟؟
اولش شکه شد ولی کم کم یه لبخند تلخی زد
- دوسش دارم ..
- خیلی فرق داره ..
- میدونم .
یه تار ازموهای آشفتمو زدم پشت گوشم .
نگام نمیکرد . ولی چشمای شیشه ای نازشو یه لایه از اشک پوشونده بود .
@romangram_com