#دختر شیطون_پارت_44

نمیدونم چرا نتونستم بهش خیره بشم و سرمو انداختم پایین و اروم گفتم
- حالا چیکار کنم ؟؟
- بزار بخوابن بعد برو . مامان زود میخوابه . خستست .
بعدم خودش پشتشو کرد بهم و سوییشرتشو دراورد
فوری پشتمو کردم بهش و به بیرون خیره شدم . ولی حواسم اینجا نبود .
این کتی جونم گیر اورده هاااا. خدا بعدشو بخیر کنه . چقدر مارو بهم میچسبونه ...
صدای ارسام اومد که گفت . فک کنم خوابن اروم برو اتاق ترلان .خودش رفته لباساشو واسه امشب بیاره .
برگشتمو اومدم بگم باشه که دیدم بیشعور بالا تنش ل*خ*ته و خیلی ریلکس گرفته خوابیده ...
سریع سرمو انداختم پایین و اروم از اتاق رفتم بیرون . پسره نفهم !!ولی هیکلشم خوب بودا, پسره بیشعور نمیدونه من بی جنبم این سیکس پکشو میدازه بیرون؟؟
وجدانم ایندفعه با چماق اومد زد تو سرم و گف دختره هیز,
اروم رفتم تو اتاق ترلان و خزیدم زیر پتو . از خستگی و فکر و خیال سرم داشت میپوکید .
خدا رو شکر بشمر سه خوابم برد ..
اصلا نفهمیدم چی شد !!!
با حس نوازشی روی موهام
بی حال چشمامو تا نیمه باز کردم .
ترلان کنارم دراز کشیده بود و با لبخند نگام میکرد .
منم از همون لبخندای نازمو تحویلش دادم و بلند شدم نشستم .
همینجور که کش و وقوصی به بدنم میدادم گفتم
- سلام . ساعت چنده ؟
ترلان که نیم خیز بود دراز کشید .
- سلام خرس قطبی من . ساعت هفته !
همچین با تعجب نگاش کردم که بدبخت به خودش شک کرد و دوباره ساعتشو نگاه کرد.
- به خدا ساعت هفته . تازه رسیدم.دیدم تو خواب ناز به سر میبری ...خواستم آوار شم سرت دلم واست سوخت ..
با شک نگاش کردم ...
این موجود فضایی دلش واسه من سوخت ؟؟
- مهربون شدیاااا. خواب ماب که ندیدی ؟سرکاریه؟جون ترلان اصلا حال ندارم .
ترلان مظلوم نگام کرد . ولی خوب ازونجایی که من چون خودم کلا تو اینکار استادم دریافتم که محض خر کردنه !!
با صدای ارومی گفت
- دلت میاد من به این خوفی!
لبخند ژیکوندی زدمو شیطون
گفتم
- اشتباه گرفتی خواهرم . من ارتا جون نیستماا !
اقا ما همینو گفتیم یهو ترلان همچین پرید و صاف نشست که کل تخت و هیکل من لرزید و رنگش پرید !!!

@romangram_com